مدیریت فاطمة الزهرا (س)

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

|خانه|تماس |ورود

عرفه
ارسال شده در 8 مرداد 1399 توسط مهشيد ايزدي در بدون موضوع

 

عرفه به معنای روز آشتی با خداست. عصر روز عرفه در سرزمین عرفات پروردگار عالم توبه حضرت آدم را پذیرفت و به همین دلیل است که این روز را «آشتی با خداوند» نامیده‌اند. توصیه‌شده‌ترین عمل در این روز دعا به درگاه الهی و درخواست رحمت و لطف الهی است.

روايت شده که حضرت امام زين‌العابدين(ع) شنيد در روز عرفه صدای سائلی را که از مردم سؤال می‌نمود(گدایی می‌کرد). فرمود: وای بر تو. آيا از غير خدا سؤال می‌کنی در اين روز و حال آنکه اميد می‌رود در اين روز برای بچه‌های در شکم آنکه فضل خدا شامل آنها شود و سعيد شوند. علاوه بر دعای پر فیض عرفه، برای شب و روز عرفه اعمال مستحبی فراوانی ذکر شده

اعمال شب عرفه
عبادت در این شب، اجر ۱۷۰ سال عبادت را دارد. خواندن دعایی که با عبارت «اَللّهُمَّ یا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوى وَ عالِمَ كُلِّ خَفِیَّةٍ وَ مُنْتَهى كُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً» آغاز می‌شود(کل دعا در مفاتیح‌الجنان آمده است) كه روایت شده هر كس آن را در شب عرفه یا در شب‎هاى جمعه بخواند خداوند او را بیامرزد؛ خواندن تسبیحات عشر هزار مرتبه؛ خواندن دعای «اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ» و زیارت امام حسین(ع) توصیه شده‌ترین اعمال این شب است. البته با توجه به اینکه امسال امکان تشرف به کربلای معلی وجود ندارد خواندن زیارت نامه امام حسین(ع) از بعید را باید جایگزین زیارت امام حسین(ع) کنیم.

اعمال روز عرفه
۱.غسل که مستحب است قبل از زوال انجام شود.

۲. زیارت امام حسین(ع) كه از هزار حج و هزار عمره و هزار جهاد بالاتر است و احادیث، در كثرت فضیلت زیارت آن حضرت در این روز متواتر است و اگر كسى توفیق یابد كه در این روز در تحت قُبّه مقدس آن حضرت باشد ثوابش كمتر از كسى كه در عرفات است نیست.

۳. بعد از نماز عصر پیش از آنكه مشغول به خواندن دعاهاى عرفه شود در زیر آسمان دو ركعت نماز بجا آورد و نزد حق تعالى به گناهان خود اعتراف و اقرار کند تا به ثواب عرفات رستگار شود و گناهانش آمرزیده شود. پس چون وقت زوال شد زیر آسمان رَوَد و نماز ظهر و عصر را با ركوع و سجود نیكو به عمل آورد و چون فارغ شود دو ركعت نماز اقامه كند. در ركعت اول بعد از حمد، توحید و در دوم بعد از حمد، قُل یا اَیُّهَا الْكافِروُنَ خوانده شود. و بعد از آن چهار ركعت نماز گزارد که در هر ركعت بعد از حمد، توحید پنجاه مرتبه بخواند. كه این نماز، همان نماز حضرت امیرالمؤمنین (ع) است.

۴. روزه گرفتن براى كسى كه ضعف پیدا نكند و مانع دعا خواندن او نشود.

۵. غسل پیش از زوال آفتاب.

۶. تسبیحات حضرت رسول (ص).

۷. خواندن سوره توحید صد مرتبه و آیة الكرسى صد مرتبه و صلوات بر محمّد و آل محمّد صد مرتبه.

۸. ذکر صلوات نقل شده از امام صادق(ع).

۹. خواندن دعای عرفه و ام داوود.

منبع

نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

اثبات وجود روح
ارسال شده در 14 آذر 1398 توسط مهشيد ايزدي در بدون موضوع

دلایل عقلی

1- ما در هر چیز که شک و تردید داشته باشیم در این موضوع تردیدی نداریم که «وجود داریم». علم ما به خودمان «علم حضوری» است؛ یعنی من پیش خودم حاضرم و از خود جدا و غایب نیستم. آگاهی از خودمان از روشن ترین معلومات ماست که احتیاج به استدلال ندارد. این «من»، از آغاز تا پایان عمر، یک واحد بیش تر نیست «من امروز» همان «من دیروز» و «من بیست سال قبل» است. اکنون ببینیم این موجود واحدی که سراسر عمر را پوشانده است چیست؟ آیا ذرات و سلول های بدن و یا مجموعۀسلول های مغزی و فعل و انفعالات آن است؟ اگر این هاست که در طول عمر و تقریباً در هر هفت سال یک بار تمام آنها تعویض می گردند. در هر شبانه روز میلیون ها سلول در بدن ما می میرند و میلیون ها سلول تازه جانشین آنها می شوند، همانند ساختمانی که تدریجاً آجرهای آن را بیرون آورند و آجرهای تازه جای آن بگذارند. این ساختمان بعد از مدتی به کلی عوض می شود؛ بنابراین یک انسان هفتاد ساله، تقریباً ده بار تمام اجزای بدنش عوض شده؛ لذا اگر همانند مادی ها انسان را فقط جسم و دستگاه های مغزی و عصبی و خواص فیزیکی و شیمیایی آن بدانیم، باید این شخص، آن شخص سابق نباشد؛ در حالی که هیچ وجدانی این سخن را نمی پذیرد. از این جا روشن می شود که غیر از اجزای مادی، یک حقیقت واحد و ثابت در سراسر عمر وجود دارد که تعویض نمی شود و اساس وجود ما را تشکیل می دهد و عامل وحدت شخصیت ماست. (1)

2- اگر انسانی در یک باغ وسیع، آرام و با هوای مناسب و بدون مزاحم و پدیده ای که جلب توجه کند، قرار گیرد، در مقام آسایش کامل که از همۀاشیای اطراف و حتی از اعضا و جوارح خود غافل شود، یک چیز همواره در کانون توجهش قرار دارد و آن همان خود و روح اوست که در اوج فراموشی مطلق، خود را فراموش نمی کند و اصولا در هیچ جا، نه در اوج لذت و نه در حفیض اندوه و غم. (2)

3- هر انسانی، کارها، اموال و اعضای خود را به «من» نسبت می دهد مانند: دیدم، انجام دادم، کتاب من، دست و پا و سر من. این چه واقعیتی است که حتی اعضای بدن به او تعلق دارد و غیر از اعضای بدن است، این همان روح انسانی است. (3)

4- دلیل چهارم، یک دلیل فلسفی محض است که مطلق نفس (اعم از انسانی، حیوانی و نباتی) را ثابت می کند. جان داران و موجودات پیرامون ما هر کدام آثار و کارهای مختلف و متعدد مخصوص به خود بروز می دهند؛ مانند: حس کردن، حرکت های متفاوت، رشد و نمو، تولید مثل و رفتارهایی که مخصوص یک فرد خاص است. مبدأ و ریشۀاین آثار، ماده و هیولای مشترک و صور جسمیه نیست؛ زیرا در این صورت تمام آثار یکسان می بود؛ پس حتماً یک موجود مجرد و غیرمادی در کار است که وجودش با سایر وجودهای یکسان و مشابه فرق می کند و آن همان نفس است. (4) صور نوعیه، علت بروز واکنش های خاص یک نوع می شود، لکن هیچ گاه نمی تواند در جایگاه نفس باشد؛ چون نفس منشأ آثار ویژۀفردی است، نه مربوط به تمام افراد یک نوع؛ به قول مرحوم صدرالمتألهین:

هر نیرویی که موجب بروز آثاری ناهمگون شود، همان نفس است. (5)

مثلا احمد و محمود در جسمانیت، انسانیت، شکل ظاهری و. . . یکسان اند، اما هر کدام دارای اخلاق، رفتار و واکنش های ویژۀخود هستند.

دلایل نقلی

1- قرآن کریم در آیات مختلف به وجود روح اشاره نموده است، مانند:

(فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ (6) )؛ هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید.

(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ مِنْ سُلالَة مِنْ طِین ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرار مَکین ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَک اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ. )(7)؛ و ما انسان را از عصارۀگل آفریدیم؛ سپس او را نطفه ای در قرارگاه مطمئن -رحم- قرار دادیم. سپس نطفه را به صورت علقه -خون بسته -و علقه را به صورت مضغه -چیزی شبیه گوشت جویده شده-. . . در آوردیم سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم. پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است.

(فَإِذا سَوَّیتُهُ) یعنی مربوط به ساختمان جسمی انسان و (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)

ربوط به آفرینش روح انسانی و (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ. . . )

ربوط به آفرینش جسم و بدن و (ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً) مربوط به آفرینش روح انسان است.

مراحلی که میان گل خالص (سُلالَة مِنْ طِین) و پوشاندن استخوان ها به وسیلۀگوشت (فَکسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً) قرار دارد، یک نوع تکامل و حرکت مادی است؛ اما در مرحلۀ(ثُمَّ أَنْشَأْناهُ. . . ) حرکت و تکامل فرق دارد؛ زیرا به جای (خَلَقْنَا) با لفظ (أَنْشَأْناهُ) تعبیر شده که به معنای ابداع و آفرینش بی سابقه است که با مراحل قبلی متفاوت است و این جاست که خداوند خود را می ستاید. (8)

2- در برخی از آیات، از مرگ به «توفّی» تعبیر شده است:

(اللّهُ یتَوَفَّی الاَْنْفُسَ حِینَ مَوْتِها) (9)؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند.

«تَوَفَّی» از مادۀ«وَفَّی» به معنای قبض و دریافت کردن است، نه از مادۀ«فوت» به معنای نابودی (10). پس این آیه به جسم و روح داشتن انسان و ماندگاری روح نزد خداوند تصریح دارد.

اگر همۀحقیقت انسان، جسم و بدن آن می بود، هنگام مرگ چیزی نمی ماند تا ملائک اقدام به قبض و دریافت آن کنند؛ بنابراین، هنگام مرگ، جسم در خاکدان می ماند و روح نزد یزدان می رود.

3- مسألۀوجود روح و ماندگاری آن پس از مرگ، در کلام امام علی(علیه السلام)به صورت روشنی بیان شده است:

و صارَتِ الاجسادُ شَجَبةً بَعد بَضَّتِها و العظامُ نَخِرَةً بَعد قُوّیها و الارواحُ مُرْتَهنَةً بثقْلِ اعبائها (11)؛ بدن ها پس از آن طراوت، پوسیده و خاک شدند، استخوان ها پس از نیرومندی پوسیده شدند؛ اما روح ها در گرو سنگینی اعمال مانده اند.

این جملۀنورانی، هم اصل وجود و هم بقا و جاودانگی روح را بعد از جدایی و فرسوده شدن بدن می رساند.

پاورقی

1- ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج5، ص297-

2- ابو علی سینا، الاشارات و التنبیهات، ج2، ص292-

3- جعفر سبحانی، اصالت روح، ص 18، به نقل از: فخر رازی، النفس و الروح، ص 50.

4- صدرالدین محمد شیرازی (صدرالمتألهین)، الحکمة المتعالیه، ج8، ص6-

5- همان.

6- سورۀحجر، آیۀ29-

7- سورۀمومنون، آیۀ12 - 14-

8- جعفر سبحانی، اصالت روح، ص 21-

9- سورۀزمر، آیۀ42-

10- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج4، ص726-

11- همان، ج4، ص712-

منبع

نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

امکان و وقوع رجعت از منظر قرآن روایات و عقل
ارسال شده در 4 آبان 1398 توسط مهشيد ايزدي در احادیث, قران

در اصطلاح متکلّمان شیعه، «رجعت» عبارت است از بازگشت برخی از مردگان به دنیا، هنگام ظهور حضرت مهدی(عج)، به همان صورتی که در دنیا بوده‌اند (ر.ک؛ مفید، 1414ق.: 77؛ ر.ک؛ حلبی، بی‌تا: 487؛ طبرسی، 1372: ج7: 367).

رجعت و بازگشت برخی انسان‌ها به دنیا پس از مردن مستلزم هیچ گونه محذور عقلی نیست، علاوه بر آنکه در مواردی واقع هم شده است. از این رو، در اصل رجوع برخی انسان‌ها به دنیا جای هیچ گونه انکاری نیست. از سوی دیگر، آیات و روایات فراوانی در اثبات رجعت به معنای اصطلاحی آن وارده شده است که به خاطر اختصار به چند آیه اکتفا می‌‌کنیم. در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که عقیده به رجعت را ثابت می‌‌کند:

1ـ1) از هر امّتی گروهی محشور می‌‌شود:

﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ: (به خاطر آور) روزى را که ما از هر امّتى گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مى‏کردند، محشور مى‏کنیم و آنها را نگه مى‏داریم تا به یکدیگر ملحق شوند﴾ (النّمل/ 83).

این آیه مشهورترین آیة رجعت است که به تنهایی بر رجعت دلالت دارد، چراکه ظاهر آیه به خوبی بیانگر این مطلب است که این حشر گروهی از هر امّتی غیر از حشر در روز قیامت است؛ زیرا حشر در آیة فوق حشر همگانی نیست، در حالی‌که حشر در روز قیامت شامل همة انسان‌ها می‌‌گردد، چنان‌که در آیه‌ای در وصف حشر روز قیامت چنین می‌‌فرماید: ﴿… وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا: … و همة آنان [= انسان‌ها] را برمى‏انگیزیم و اَحَدى از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد!﴾ (الکهف/ 47). آلوسی، یکی از مفسّران اهل سنّت، اشکالی به استدلال آیة فوق بر رجعت نموده است و می‌‌گوید: «منظور از حشر، حشر برای عذاب است که بعد از آن حشر کلّی اتّفاق می‌‌افتد؛ یعنی حشر بعد از حشر، یک حشر کلّی برای همة خلایق و یک حشر نیز تنها برای کسانی که مورد خشم و عذاب الهی قرار می‌‌گیرند» (آلوسی، 1415ق.، ج 20: 23). پس آیه دلالتی بر رجعت ندارد و منظور آیه، حشر در روز قیامت است. علاّمه طباطبائی(ره) در پاسخ به او چنین می‌‌نویسد: «چنان‌چه منظور، حشر برای عذاب بود، لازم بود که این غایت ذکر شود؛ یعنی گفته شود «نحشر إلی العذاب» تا ابهام برطرف شود، کما اینکه در آیة دیگر که در مورد حشر برای عذاب است، غایت مذکور بیان شده است: ﴿وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾ (الفصّلت/ 19). مضاف اینکه بعد از حشر، سخن از عتاب و سرزنش است نه عذاب» (طباطبائی، 1417ق.، الف، ج 15: 397). از سوی دیگر، دو شاهد در خود آیات قبل و بعد وجود دارد و مؤیّد این است که حشر برای عذاب نیست و این واقعه قبل از قیامت است. یکی در صدر آیه که می‌‌فرماید: ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ﴾ که مورد اتّفاق همة مفسّران است که وقوع قول از علائم قیامت است و روشن است که علامت یک شیء غیر از آن شیء است و دیگر آنکه پس از سه آیه می‌‌فرماید: ﴿وَیَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ…﴾ و قضایای قیامت را از آنجا آغاز می‌‌کند. به هر حال، از این آیه به خوبی فهمیده می‌‌شود که پیش از قیامت گروهی از هر امّتی محشور می‌‌شوند و مورد مؤاخذه قرار می‌‌گیرند و این حشر نیز به معنای برگشتن به دنیا پس از مرگ است. علاوه بر دلالت روشن خود آیه بر رجعت، احادیث فراوانی در ذیل این آیة کریمه از اهل بیت(ع) وارد شده است و ایشان آیة مذکور را بر رجعت منطبق دانسته‌اند که از جمله می‌‌توان به روایت زیر اشاره کرد: «فَقَالَ الرَّجُلُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّ الْعَامَّةَ تَزْعُمُ أَنَّ قَوْلَهُ‏ ﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً﴾ عَنَى فِی الْقِیَامَةِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ(ع) فَیَحْشُرُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ یَدَعُ الْبَاقِینَ لَا وَ لَکِنَّهُ فِی الرَّجْعَةِ وَ أَمَّا آیَةُ الْقِیَامَةِ وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» (مجلسی، 1404ق.، ج 53: 52). در تفسیر قمی ‌آمده است که پدرم از ابن ابی عمیر، از حمّاد و از امام صادق(ع) روایت کرده که به من فرمود: مردم دربارة آیة ﴿یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً﴾ چه می‌‌گویند؟ گفتم: می‌‌گویند: این آیه دربارة قیامت است. فرمود: نه، این طور که آنان می‌‌گویند، نیست، بلکه دربارة رجعت است. مگر خدای تعالی در قیامت از هر امّتی فوجی را محشور می‌‌کند و بقیّة آن امّت‌ها را رها می‌‌کند؟! با اینکه خودش فرموده است: ﴿وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً: آنان را محشور کردیم و اَحَدی را از قلم نینداختیم﴾» (قمی، 1367، ج 2: 30).

...

الف) زنده شدن اصحاب کهف

یکی از دلایل صحّت و امکان رجعت، زنده شدن اصحاب کهف پس از 300 سال است که خداوند در سورة کهف به آن تصریح می‌‌کند:

ـ ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ… * وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ… * این‏ گونه آنها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند…* اینچنین مردم را متوّجه حال آنها کردیم تا بدانند که وعدة خداوند (در مورد رستاخیز) حقّ است و در پایان جهان و قیام قیامت شکّى نیست…﴾ (الکهف/ 19ـ18).

ـ ﴿وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا…: و (اگر به آنها نگاه مى‏کردى،) مى‏پنداشتى بیدارند…﴾ (الکهف/21).

ـ ﴿وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا: آنها در غارشان سیصد سال درنگ کردند، و نه سال (نیز) بر آن افزودند﴾ (الکهف/ 25).

ب) زنده شدن عُزَیر پس ار صد سال

ـ ﴿أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِی هََذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ کَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: یا همانند کسى که از کنار یک آبادى (ویران) عبور کرد، در حالى‌که دیوارهاى آن به روى سقف‌ها فرو ریخته بود (و اجساد و استخوان‌هاى اهل آن در هر سو پراکنده بود. او با خود) گفت: چگونه خداوند اینها را پس از مرگ زنده مى‏کند؟! (در این هنگام،) خداوند او را یکصد سال میراند، سپس زنده کرد و به او فرمود: چقدر درنگ کردى؟ گفت: یک روز یا بخشى از یک روز. فرمود: نه، بلکه یکصد سال درنگ کردى! نگاه کن به غذا و نوشیدنى خود (که همراه داشتى که با گذشت سال‌ها) هیچ ‏گونه تغییر نیافته است! (خدایى که چنین مواد فاسدشدنى را در طول این مدّت حفظ کرده، بر همه چیز قادر است!) ولى به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشى شده! این زنده شدن تو پس از مرگ، هم براى اطمینان خاطر توست و هم) براى اینکه تو را نشانه‏اى براى مردم (در مورد معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوانها(ى مرکَبِ سوارى خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند مى‏دهیم، و گوشت بر آن مى‏پوشانیم! هنگامى که (این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: مى‏دانم خداوند بر هر کارى توانا است﴾ (البقره/ 259).

از نظر مشهور مفسّران، این آیه دربارة عُزَیر پیامبر است که در اثنای سفر خود، در حالی‌که بر مرکَبی سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوراکی همراه داشت، از کنار یک آبادی گذشت که به صورت وحشتناکی در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوان‌های پوسیدة ساکنان آن به چشم می‌‌خورد. هنگامی‌‌ که این منظرة وحشت‌زا را دید، از روی تعجّب گفت: چگونه خداوند این مردگان را زنده می‌‌کند؟ در این هنگام خداوند جان او را گرفت و یکصد سال بعد او را زنده کرد و از او سؤال فرمود: چقدر در این بیابان بوده‌ای؟ او که خیال می‌‌کرد چندان‌ در آنجا درنگ نکرده، فوراً در جواب عرض کرد: یک روز یا کمتر! به او خطاب شد که یکصد سال در اینجا بوده‌ای! اکنون به غذا و آشامیدنی خود نظری بیفکن و ببین چگونه در طول این مدّت به فرمان خداوند هیچ گونه تغییری در آن پیدا نشده است، ولی برای اینکه بدانی یکصد سال از مرگ تو گذشته، نگاهی به مرکَبِ سواری خود کن و ببین از هم متلاشی و پراکنده شده است و مشمول قوانین عادی طبیعت گشته است و مرگ آن را از هم متفرق ساخته است. سپس نگاه کن و ببین چگونه اجزای پراکندة آن را جمع‌آوری و زنده می‌‌کنیم. او هنگامی‌‌که این منظره را دید گفت: می‌‌دانم که خداوند بر هر چیزی توانا است؛ یعنی هم‌اکنون آرامش خاطر یافتم و مسئلة رستاخیز مردگان در نظر من شکل حسّی به خود گرفت (ر.ک؛ مکارم شیرازی، 1374، ج2: 295).

ج) هفتاد هزار خانوار فراری از طاعون

یکی دیگر از دلایل صحّت و امکان رجعت در این امّت، داستان هفتاد هزار خانوار فراری از طاعون است که دچار مرگ ناگهانی شدند و آنگاه با دعای حزقیل، سومین وصیّ حضرت موسی(ع)، زنده شدند. خداوند در قرآن کریم داستان را اینگونه نقل می‌‌فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُواْ مِن دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُواْ ثُمَّ أَحْیَاهُمْ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ: آیا ندیدى جمعیّتى را که از ترس مرگ، از خانه‏هاى خود فرار کردند؟ و آنان هزارها نفر بودند (که به بهانة بیمارى طاعون، از شرکت در میدان جهاد خوددارى نمودند). خداوند به آنها فرمود: بمیرید! (و به همان بیمارى، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند). سپس خداوند آنها را زنده کرد (و ماجراى زندگى آنها را درس عبرتى براى آیندگان قرار داد). خداوند نسبت به بندگان خود احسان مى‏کند، ولى بیشتر مردم شکر (او را) به‌جا نمى‏آورند﴾ (البقره/ 243).

در روایت آمده است: «خدای تعالی قومی ‌را که از ترس طاعون از خانه‌های خود و از وطن مأنوس خود بیرون شدند و فرار کردند، لذا همة آنها را که عددی بی‌شمار داشتند، میراند. مدّتی طولانی از این ماجرا گذشت، حتّی استخوانشان پوسید و بندبند استخوان‌ها از هم جدا شد و خاک شدند. آنگاه خدای تعالی‌ پیامبری را به نام حزقیل مبعوث کرد و آن جناب در وقتی که خدا هم می‌‌خواست خَلق خویش را زنده ببیند، دعا کرد و بدن‌های متلاشی آنان جمع شده، جانها به بدن‌ها برگشت و برخاستند به همان حیاتی که مرده بودند؛ یعنی حتّی یک نفر از ایشان کم نشده بود و پس از آن مدّتی طولانی زندگی کردند» (کلینی، 1362، ج 8: 237).

د) هفتاد نفر از اصحاب موسی(ع)دو باره زنده شدند

آیة دیگری که دربارة امکان و صحّت رجعت به آن می‌‌توان استدلال کرد، آیة 55 سورة بقره است که حضرت موسی(ع) هفتاد نفر از اصحاب خود را به میعادگاهش در کوه طور برد، امّا آنها بعد از دیدن معجزات فراوان، باز هم بر لجاجت خویش پافشاری و یا حتّی درخواست کردند که خداوند را با همین چشم ظاهری ببینند که خداوند عذاب خود را بر آنان نازل کرد و آنان بر اثر صاعقه از بین رفتند. حضرت موسی(ع) دعا کرد و آنان دوباره زنده شدند. خداوند داستان را اینگونه نقل می‌‌فرماید: ﴿وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ: و (نیز به یاد آورید) هنگامى را که گفتید: اى موسى! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد، مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم! پس صاعقه شما را گرفت، در حالى‌که تماشا مى‏کردید. * سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم تا شاید شکر (نعمت او را) بجا آورید﴾ (البقره/56ـ55).

هـ) زنده شدن کشته‌ای از بنی‌اسرائیل

کشته‌ای در میان بنی‌اسرائیل پیدا شد که مشخّص نبود چه کسی او را کشته است و هر کس گناه آن را به گردن دیگری می‌‌انداخت تا اینکه از جانب خداوند وحی رسید که گاوی را سَر ببرند و بیخ دُم او را به جنازه بزنند تا او زنده شود و قاتل خویش را رسوا سازد: ﴿وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ * فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ: و (به یاد آورید) هنگامى را که فردى را به قتل رساندید، سپس دربارة (قاتل) او به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفى مى‏داشتید، آشکار مى‏سازد. * آنگاه گفتیم: قسمتى از گاو را به مقتول بزنید! (تا زنده شود، و قاتل را معرّفى کند). خداوند اینگونه مردگان را زنده مى‏کند و آیات خود را به شما نشان مى‏دهد تا شاید اندیشه کنید﴾ (البقره/ 73ـ72).

و) رجعت اولاد ایّوب

قرآن کریم دربارة رجعت و بازگشت دوبارة فرزندان حضرت ایّوب می‌‌فرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ: و خانواده‏اش را به او بخشیدیم و همانند آنها را بر آنان افزودیم تا رحمتى از سوى ما باشد و تذکّرى براى اندیشمندان﴾ (ص/ 43). علاّمه طباطبائی در ذیل این آیه می‌‌نویسد: «تمام ‌کسان او به غیر از همسرش مُردند و آن جناب به داغ همة فرزندانش مبتلا شده بود و بعداً خدا همه را برایش زنده کرد و آنان را و مثل آنان را به آن جناب بخشید» (طباطبائی، 1417ق.، ج 17: 210). بعضی گفته‌اند که فرزندانش در ایّام ابتلای وی از او دوری کردند و خدا با بهبودیش آنان را دوباره دورش جمع کرد و همان فرزندان زن گرفتند و بچّه‌دار شدند. پس معنای اینکه خدا فرزندانش را و مثل آنان را به وی بخشید، همین است که آنان و فرزندان آنان را دوباره دورش جمع کرد (ر.ک؛ همان).

بسیاری از مفسّران اهل سنّت، از جمله ابن‌کثیر، سیوطی و … گفته‌اند: «وَرَدَ اللهُ عَلَیهِ مَالَهُ وَوَلَدَهُ عَیَاناً وَمِثلَهُم مَعَهُم: خداوند اموال و فرزندان ایّوب را عیناً به او بازگرداند و مثل آنها را نیز به وی ارزانی داشت» (ابن‌کثیر، 1419ق.، ج 3: 199ـ 198 و سیوطی، 1404ق.، ج 5: 311). وقتی ثابت شود که بازگشت بعد از مرگ به دنیا در امّت‌های گذشته و نیز در امّت اسلام اتّفاق افتاده است و ده‌ها روایت صحیح از ائمّة اطهار(ع) نیز این مسئله را تأیید کنند، چه مانعی می‌‌تواند مانع اعتقاد به رجعت شود؟ مگر نه اینکه اهل سنّت بسیاری از عقاید خود را از روایاتی گرفته‌اند که سرمنشاء همة آنها اسرائیلیّاتی است که همانند عقیده به تجسیم از سوی کعب‌الأحبارها وارد عقائد اهل سنّت شده است.

2ـ امکان و وقوع رجعت از دیدگاه روایات

روایات در یک تقسیم‌بندی به واحد و متواتر تقسیم می‌‌شوند. خبر واحد روایتی است که به سرحدّ یقین نرسیده باشد، در حالی‌که در اثر کثرت نقل آن یقینی شده است و مراد از خبر متواتر روایتی است که در اثر کثرت نقل آن یقینی شده است و جای هیچ گونه ابهام ‌در آن وجود نداشته باشد. پس از روشن شدن این دو اصطلاح، می‌‌گوییم اخبار و روایاتی که از معصومین(ع) در موضوع رجعت نقل شده، آنقدر فراوان است که به طور قطع می‌‌توان متواتر بودن آنها را پذیرفت. در این باره، اظهار نظر برخی کارشناسان احادیث را مرور می‌‌کنیم.

علاّمه مجلسی می‌‌گوید: «اگر مثل این روایات رجعت متواتر نباشد، پس در چه چیزی می‌‌توان ادّعای تواتر نمود» (مجلسی، 1404ق.، ج 53: 123). شیخ حرّ عاملی می‌‌نویسد: «هیچ شکّی نیست که این احادیث مذکور به حدّ تواتر معنوی رسیده است؛ زیرا موجب یقین هستند برای هر کسی که قلب خویش را از هر شبهه‌ای و تقلیدی پاک کند» (حرّ عاملی، 1422ق.: 33). ضمن اینکه شیخ حرّ عاملی تعداد 520 حدیث در زمینة رجعت نقل کرده است و در آخر بیان می‌‌کند که برخی روایات را نیز بنا به عللی نقل نکرده است (همان: 430).

علاّمه بر این باور است که روایات معصومان(ع) دربارة رجعت به قدری زیاد است که بسیاری از علما ادّعای تواتر معنوی کرده‌اند: «و امّا اینکه در یک‌یک روایات مناقشه کرده، آنها را ضعیف شمرده‌اند، در پاسخ می‌‌گوییم: هرچند هر یک از روایت‌ها روایت واحد است ولیکن روایات ائمّة اهل بیت(ع) نسبت به اصل رجعت متواتر است، به حدّی که مخالفین مسئلة رجعت از همان صدر اوّل این مسئله را از مسلّمات و مختصّات شیعه دانسته‌اند و تواتر با مناقشه و خدشه در تک‌تک احادیث باطل نمی‌‌شود، علاوه بر اینکه تعدادی از آیات قرآنی و روایات که در باب رجعت وارد شده، دلالت آن تامّ و قابل اعتماد است… از این هم که بگذریم، این قضایا که ائمّة اهل بیت(ع) خبر داده‌اند، جزء ملاحم و اخبار غیبی مربوط به آخر‌الزّمان است و راویانی آنها را آورده‌اند که مربوط به قرن‌ها قبل از این هستند و کتب ایشان از زمان تألیف تاکنون محفوظ مانده است و نسخة آنها دست نخورده است و ما تاکنون به چشم خود دیده‌ایم پاره‌ای از آنچه که آن حضرات پیشگویی کردند، بدون کم و زیاد به وقوع پیوست، لذا قهراً باید نسبت به بقیّة آنها نیز اعتماد کنیم و به صحّت همة آنها ایمان داشته باشیم» (طباطبائی، 1417ق.، ج 2: 161).

دسته‌بندی روایات

همان‌گونه که بیان شد، روایات بسیاری در مورد رجعت نقل شده است، به گونه‌ای‌که حتّی احاطة علمی ‌و شناخت اجمالی بر آنها را دسته‌بندی کنیم و مفاد هر دسته را اجمالاً بررسی کنیم. روایات به چند دسته تقسیم می‌‌شوند:

دستة اوّل روایاتی است که روز رجعت را یکی از روزهای الهی که عظمت و قدرت الهی در آن متجلّی خواهد شد، برشمرده‌اند: «عَن أَبِی عَبدِاللهِ(ع) قَالَ: أَیَّامُ اللَّهِ ثَلَاثَةٌ یَوْمُ یَقُومُ الْقَائِمُ وَ یَوْمُ الْکَرَّةِ وَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ: روزهای الهی سه تاست: روزی که قائم آل محمد(ع) قیام خواهدکرد، روز رجعت و روز قیامت» (مجلسی، 1404 ق.، ج 53: 63). علاّمه طباطبائی در پاسخ به این سؤال که چرا یک آیه گاهی به روز قیامت تفسیر می‌‌شود، گاهی به رجعت و گاهی به روزگار ظهور مهدی(عج)، در این باره چنین می‌‌نویسد: «روایاتی که رجعت را اثبات می‌‌کند، هرچند آحاد آن با یکدیگر اختلاف دارند، الاّ اینکه با همة کثرت خود (که در سابق گفتیم، متجاوز از پانصد حدیث است)، در یک جهت اتّحاد دارند و آن یک جهت این است که سِیر نظام دنیوی متوجّه به سوی روزی است که در آن روز آیات خدا به تمام معنای ظهور ظاهر می‌‌شود؛ روزی که در آن روز دیگر خدای سبحان نافرمانی نمی‌‌شود، بلکه به خلوص عبادت می‌‌شود؛ عبادتی که مشوب و آمیخته با هوای نفس نیست؛ عبادتی که شیطان و اغوای او هیچ سهمی ‌در آن ندارد؛ روزی که بعضی از اموات که در خوبی و یا بدی برجسته بودند یا ولی خدا بودند و یا دشمن خدا، دوباره به دنیا بر می‌‌گردند تا میان حقّ و باطل حکم شود. این معنا به ما می‌‌فهماند که روز رجعت خود یکی از مراتب روز قیامت است، هرچند که از نظر ظهور به روز قیامت نمی‌‌رسد، چون در روز رجعت باز شرّ و فساد تا اندازه‌ای امکان دارد، برخلاف روز قیامت که دیگر اثری از شرّ و فساد نمی‌‌ماند و باز به همین دلیل، روز ظهور مهدی(عج) هم متعلّق به روز رجعت شده است، چون در آن روز هم حق به تمام معنا ظاهر می‌‌شود، هرچند که باز ظهور حق در آن روز کمتر از ظهور در روز رجعت است» (طباطبائی، 1417ق.، ج2: 207).

دستة دوم مربوط به احادیثی است که آیات مربوط به رجعت را تفسیر و تبیین کرده است. ابن خالد کابلی از امام سجّاد(ع) در تفسیر آیة شریفة ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَى مَعَادٍ…: آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت [= زادگاهت‏] بازمى‏گرداند …﴾ (القصص/ 85)، فرمود: «رَجَعَ إِلَیکُم نَبِیُّکُم وَ أَمِیرُالمُؤمِنِینَ وَ الأَئِمَّةُ (ع): پیامبر، علی و همة امامان(ع) به سوی شما باز می‌‌گردند» (حرّ عاملی،1380: 332). همچنین احادیثی که در تفسیر آیات 83 سورة نمل، 1سورة مدّثر، 14 سورة اعراف، 36 سورة حجر، 79 سورة ص، 13 سورة ذاریّات، 12 سورة نازعات، 20 سورة مائده، 39 سورة یونس، 124 سورة طه، 95 سورة نمل، 5 و 6 سورة قصص، 11 سورة غافر، 44 سورة ق و آیات بسیار دیگری که در احادیث اهل بیت(ع) به رجعت تفسیر شده است.

دستة سوم روایاتی است که در مورد رجعت پیامبران گذشته وارد شده است. عبدالله بن مسکال از امام صادق(ع) نقل می‌‌کند که آن حضرت در تفسیر آیة ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ….﴾ (آل‌عمران/ 81) چنین فرمود: «مَا بَعَثَ اللهُ نَبِیّاً مِن آدَمَ وَ هَلُمَّ اِلاَّ وَ یَرجِعُ إِلَی الدُّنیَا فَیَنصُرُ رَسُولُ اللهِ وَ أَمِیر المُؤمِنِینَ…: خداوند هیچ پیامبری را از آدم تا خاتم مبعوث نکرده، جز آنکه به دنیا بازمی‌گردد و رسول خدا(ص) نیز امیرالمؤمنین(ع)را یاری خواهند کرد…» (حرّ عاملی، 1380: 332).

دستة چهارم روایاتی است که بیان می‌‌کند اوّلین کسی که به دنیا رجعت می‌‌کند، حسین بن علی(ع) است. زید حشام از امام صادق(ع) نقل می‌‌کند که فرمود: «اَوَّلُ مَن یَکُرُّ فِی رَجعَةِ الحُسَینُ بنُ عَلِی(ع)، یَمکُثُ فِی الأَرضِ حَتَّی یَقسِطُ حَاجِبَاهُ عَلَی عَینَیهِ: اوّلین شخصی که به دنیا رجعت خواهد کرد، امام حسین(ع)است. او آنقدر در زمین زندگی خواهد کرد تا آنکه دو ابروی او بر چشمانش بیفتد» (حرّ عاملی، 1380: 430). دستة پنجم روایاتی است که مضمونش رجعت پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع)است. بکیر بن أعین می‌‌گوید: «کسی که هیچ تردیدی در سخن او ندارم، یعنی امام محمّدباقر(ع)، به من فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللهِ وَ أَمیرَالمُؤمِنِین سَیَرجَعَان: به‌زودی رسول گرامی‌‌ و امیرالمؤمنین به دنیا بازمی‌‌گردند»(همان: 358).

3ـ دلایل عقلی اثبات امکان وقوعی رجعت

برای اثبات امکان وقوعی رجعت، دلایل عقلی متعدّدی ارائه شده است که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

امتناع ذاتی و امکان وقوعی.

مفهوم امتناع بالذّات و امکان وقوعی.

«ممتنع بالذّات» مفهومی ‌‌است که صرف تصوّر ذات آن، عدم را برایش ضروری می‌‌سازد؛ مانند اجتماع نقیضین و شریک برای خداوند متعال، روشن است که در مفهوم «رجعت» عدم ضرورت ندارد. بنابراین، در آن امتناع ذاتی نیست و دارای امکان وقوعی می‌‌باشد (ر.ک؛ طباطبائی، 1417ق.: 85).

علاّمه طباطبائی در تفسیر امکان وقوعی می‌‌نویسد: «امکان وقوعی در برابر امتناع وقوعی است و بیانگر آن است که شیء نه تنها امکان ذاتی دارد و ذاتش یک ذات ممتنع نیست، بلکه تحقّق و وقوعش نیز محال نمی‌‌باشد؛ یعنی هیچ محذوری بر وقوع آن مترتّب نمی‌‌شود و هیچ محالی از تحقّقش لازم نمی‌‌آید» (همان: 62).

4ـ امکان وقوعی رجعت از منظر عقل

تصوّر اصل رجعت و نه وقوع آن، هیچ ‌یک مستلزم تناقض و محال نیست؛ زیرا ملاک ممتنع بودن یک حادثه این است که تصوّر ذاتش از قبیل اجتماع نقیضین یا ارتفاع نقیضین باشد یا آنکه وقوعش منجر به آن دو گردد و شیئی که نه امتناع ذاتی داشته باشد و نه امتناع وقوعی، دارای امکان وقوعی است. بنابراین، چون تحقّق رجعت مستلزم هیچ محذور عقلی نیست، از نظر عقل، در شمار حوادث محال محسوب نمی‌‌شود.

علاّمه در نقد منکران رجعت چنین می‌‌نویسد: «و راستی دلیل، عقلی باشد و صدر دلیلش ذیل آن را باطل می‌‌کند، چون اگر چیزی محال ذاتی شد، دیگر استثنا برنمی‌‌دارد که با خبر دادن مخبر صادق، از محال بودن برگشته و ممکن شود، بلکه مخبر هر که باشد، وقتی از وقوع امری محال خبر می‌‌دهد، باید فوراً صادق بودنش را تخطئه کرد و به فرضی که نتوانیم در صادق بودنش شک کنیم، ناگزیر باید خبرش را تأویل کنیم و معنایی به آن بدهیم که ممکن باشد، مثل اینکه اگر خبر داد که عدد یک نصف عدد دو نیست و یا خبر داد که تمام‌‌ خبرهای صادق در عین صادق بودن کاذب است، که گفتیم اگر بتوانیم در راستگویی این مخبر تشکیک می‌‌کنیم و اگر نتوانستیم، ناگزیر کلامش را توجیه می‌‌کنیم، به‌طوری که از محال بودن درآید. یا ممکن است اصل استعدادش مشروط باشد به اینکه مقداری در برزخ زندگی کرده باشد، چنین کسی بعد از مردن و دیدن برزخ، دارای آن استعداد می‌‌شود و دوباره به دنیا برمی‌‌گردد که آن کمال را به دست آورد و در هر یک از این دو فرض، مسئلة رجعت و برگشتن به دنیا جایز است و مستلزم محذور محال نیست» (همان، ج 2: 70).

1ـ4) اَدَلُّ الدَّلِیلِ عَلَی اِمکَانِ الشَّیءِ وُقُوعُه

در فلسفة اسلامی ضابطه‌ای است که می‌‌گویند: «وقوع هر چیزی بهترین دلیل بر امکان آن چیز است». بازگشت برخی از مردگان به دنیا از اموری است که اتّفاق افتاده است. در قرآن نمونه‌هایی از زنده شدن برخی از مردگان در اقوام گذشته به صراحت آمده است؛ نظیر زنده شدن افرادی از قوم حضرت موسی(ع) (ر.ک؛ البقره/ 56ـ55)، زنده شدن مقتول بنی‌اسرائیل (ر.ک؛ البقره/ 73ـ72)، زنده شدن افرادی که از ترس مرگ از دیار خود خارج شده بودند (ر.ک؛ البقره/ 243)، زنده شدن مردگان به‌وسیلة حضرت عیسی(ع) (ر.ک؛ آل‌عمران/ 43)، زنده شدن یکی از پیامبران بعد از صد سال (ر.ک؛ البقره/ 259).

علاّمه در ذیل تفسیر آیة 214 سورة بقره می‌‌نویسد: «این آیه که می‌‌فهماند آنچه در امّت‌های گذشته رخ داده، در این امّت نیز رخ خواهد داد و یکی از آن وقایع مسئلة رجعت و زنده شدن مردگانی است که در زمان ابراهیم، موسی، عیسی، عزیر، ارمیا(ع) و غیر ایشان اتّفاق افتاده، باید در این امّت نیز اتّفاق بیفتد» (طباطبائی، 1417ق.، الف، ج 2: 158).

2ـ4) حُکمُ الأمثالِ فِی مَا یَجُوزُ وَ مَا لاَیَجُوزُ واحدٌ

در استدلالی دیگر، بر اساس قاعدة فلسفیِ «حُکمُ الأَمثَالِ فِی مَا یَجُوزُ وَ فِی مَا لاَیَجُوزُ وَاحِدٌ»، دو یا چند چیز که طبیعت و ماهیّت مشابهی داشته باشند، در احکام و محمولات مساوی هستند؛ بدین معنا که هر حکمی‌ ‌بر یکی از آنها روا باشد، بر دیگری هم رواست (ر.ک؛ ابراهیمی‌ ‌دینانی،‌ 1380: 208). با توجّه به این قاعدة فلسفی، چون بین «رجعت» و «معاد» از نظر بازگشت انسان به حیات مجدّد و پیوند روح مجرّد با بدن شباهت وجود دارد، همان ادلّه‌ای که بر امکان معاد در قیامت اقامه می‌‌شود، امکان رجعت را نیز اثبات می‌‌کند.

5ـ انکار رجعت فاقد دلیل است

ادلّه‌ایی که منکران رجعت اقامه می‌‌کنند، از استواری کامل و لازم برخوردار نیستند، لذا می‌‌توان گفت در حقیقت، ادّعای آنها بدون دلیل است. برای روشن شدن این مدّعا، برخی از ادّعاهای منکران ذکر می‌‌شود و آنگاه به آنها پاسخ گفته می‌‌شود تا بی‌پایگی ادّعاهای ایشان معلوم گردد.

6ـ ادّعاهای منکران رجعت

عدّه‌ای از منکران رجعت به همانندی رجعت با تناسخ استدلال می‌‌کنند و می‌‌گویند چون رجعت همان تناسخ است و تناسخ محال است، پس رجعت هم محال است، مگر اینکه مخبر صادقی همچون خدا یا خلیفه‌ای از خلفای خدا خبر دهد، چنان‌که در داستان‌های حضرت موسی، عیسی و ابراهیم(ع) و غیر ایشان خبر داده است. ولی دربارة رجعت چنین خبری نرسیده است و خبرهایی که در این باره رسیده، ضعیف است. پس استدلال با این اخبار تمام نیست (ر.ک؛ امین، بی‌تا: 227). علاّمه طباطبائی چنین پاسخ می‌‌دهند که «رجعت هیچ ارتباطی با تناسخ ندارد؛ زیرا رجعت بازگشت روح به بدن اوّلی است، ولی در تناسخ روح پس از نوعی تکامل به بدن دیگری وارد می‌‌شود که بدون تردید محال است و اگر آن بدن دومی‌‌خود روح داشته باشد، لازم می‌‌آید که دو نفس به یک تن تعلّق پیدا کند و آن وحدت کثیر و کثرت واحد است و اگر آن بدن نفس نداشته باشد، لازم می‌‌آید که از فعل به قوّه برگردد و هر دو محال است» (طباطبائی، 1417ق.، الف، ج 2: 209).

برخی چنین شبهه کرده‌اند که موجودی که استعداد کمال دارد، هنگامی ‌‌که کمال استعدادی آن جنبة فعلیّت پیدا کند و از قوّه به فعل برسد، دیگر نمی‌‌تواند به حال اوّلی برگردد؛ زیرا رجوع از فعلیّت به قوّه محال است و نفس انسانی با مردن از مادّه تجرّد پیدا کرده، یک موجود مجرّد مثالی یا عقلی می‌‌شود که این از مرتبة مادّه برتر است و اگر مجدّداً نفس بعد از مرگ به مادّه تعلّق پیدا کند، لازم می‌‌آید از فعل به قوّه بازگردد و آن محال است (ر.ک؛ فرید، 1355: 10).

علاّمه طباطبائی(ره) در پاسخ به این شبهه می‌‌فرمایند: «این حرف درست است که بازگشت فعل به قوّه محال است، ولی زنده شدن یک موجود پس از مرگ از مصادیق آن نیست، چون اگر انسان پس از مرگ به دنیا برگردد و نفس او مجدّداً با مادّة بدن قبلی تماس و تعلّق پیدا کند، این امر باعث ابطال تجرّد و بازگشت از فعل به قوّه نیست، چراکه او قبل از مردن و پیش از قطع رابطه با بدن هم مجرّد بود. بنابراین، تعلّق و ارتباط مجدّد او با بدن به طور یقین منافاتی با تجرّد او ندارد. تنها چیزی که هست این است که بر اثر مرگ روابطی که ضامن تأثیر و فعل نفس در مادّه بود، مفقود شد. لذا پس از آن، قدرت بر انجام افعال مادّی را نداشت، درست مانند صنعتگری که آلات و ابزار لازم برای عمل را از دست بدهد، ولی با بازگشت نفس به حال سابق و تعلّق آن به بدن مجدّداً قوا و ادوات آن را به کار می‌‌اندازد و در نتیجه، می‌‌توان حالات و ملکات خود را به واسطة افعال جدید به مرحله‌ای فوق مرحلة سابق برساند و تکامل تازه‌ای پیدا کند، بی‌اینکه سیر نزول و عقب‌گرد از حال کمال به نقص و از فعل به قوّه کرده باشد» (طباطبائی، 1417ق.، الف، ج 2: 206).

نتیجه‌گیری

1ـ هرچند اعتقاد به رجعت ریشه در ادیان گذشته همانند زردتشت، یهود و مسیحیّت داشته و دارد، ولی اعتقاد به رجعت یکی از مسلّمات شیعه می‌‌باشد و برخی از علمای شیعه دربارة آن ادّعای اجماع و برخی دیگر آن را از ضروریّات مذهب شیعه می‌‌دانند و آن عبارت است از بازگشت بعضی از مردگان به دنیا، هنگام ظهور حضرت مهدی(عج) به همان صورتی که در دنیا بوده‌اند.

2ـ رجعت امکان وقوعی دارد و برای اثبات آن به آیات 82 و 83 سورة نمل، آیات 25ـ18سورة کهف دربارة زنده شدن  اصحاب کهف، آیة 259 سورة بقره دربارة زنده شدن عزیر پیامبر پس از صد سال، آیة 254 سورة بقره دربارة زنده شدن هفتاد هزار فراری از طاعون به وسیلة حزقیل (وصیّ سوم حضرت موسی)، آیة 55 سورة بقره دربارة زنده شدن دوبارة هفتاد نفر از اصحاب موسی(ع)، آیات 73ـ72 سورة بقره دربارة زنده شدن دوبارة کشته‌ای از بنی‌اسرائیل و آیة 43 سورة ص دربارة رجعت اولاد حضرت ایّوب می‌‌توان استدلال کرد.

3ـ دربارة امکان وقوعی رجعت روایات فراوانی در حدّ تواتر معنوی وارد شده است که برخی از آنها دربارة اهمیّت و فضیلت رجعت، برخی دیگر در تفسیر آیات رجعت و پاره ای از آنها نیز دربارة رجعت‌کنندگان وارد شده است.

4ـ رجعت امکان ذاتی دارد و برای اثبات آن می‌‌توان به ادلّة عقلی اشاره کرد؛ بدین معنی که رجعت، امتناع ذاتی و وقوعی ندارد، بلکه امکان وقوعی دارد و قاعدة فلسفی «حُکمُ الأَمثَالِ فِی مَا یَجُوزُ وَ لاَ یَجُوزُ وَاحِدٌ اَدَلُّ دَلِیلٍ عَلَی اِمکَانِهِ وُقُوعِهِ» و فقدان استواری و استحکام ادلّة منکران رجعت استدلال کرد.
مراجع
قرآن کریم.

آلوسی، سیّد محمود. (1415ق.). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دار الکتب العلمیّة.

ابراهیمی ‌‌دینانی، غلامحسین. (1380). قواعد کلّی در فلسفة اسلامی.‌ تهران: مؤسّسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

ابن‌الحجّاج النّیسابوری، ابن‌حجّاج. صحیح مسلم. بیروت: دار الفکر.

ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر. (1419ق.). تفسیر قرآن العظیم. بیروت: بی‌نا.

امین، الأحمد. (بی‌تا). فجرالإسلام. القاهرة: مکتبة النّهضة المصریّة.

پورداوود، ابراهیم. (1927م.). سوشیانت؛ موعود مزدیسنا. بمئی: چاپخانة هور.

جوهری، اسماعیل بن حمّاد. (1407ق.). الصّحاح. تحقیق أحمد عبدالغفور العطّار. بیروت: دار العلم للملایین.

حرّ عاملی، محمّد بن الحسن. (1422ق.). الإیقاظ من الهجعة بالبرهان علی الرجعة. تحقیق مشتاق المظّفر. قم: انتشارات دلیل ما.

حلبی، أبوالصّلاح. (بی‌تا). الکافی. تحقیق رضا استادی. اصفهان: مکتبة الإمام أمیرالمؤمنین علی(ع) العامة.

دادگی، فرنبغ. (1380). بندهش. ترجمة مهرداد بهار. چاپ دوم. تهران: انتشارات توس.

راغب اصفهانی، حسین‌بن محمّد. (1412ق.). المفردات فی غریب القرآن. تحقیق صفوان عدنان داودی. دمشق و تهران: دارالعلم و الدار الشّامیّة.

سیوطی، جلال‌الدّین. (1404ق.). الدرّ المنثور. قم: کتابخانة آیت‌الله مرعشی نجفی.

طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (1417ق.). الف. المیزان فی تفسیر القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی‌‌جامعة مدرّسین حوزة علمیّة قم.

ــــــــــــــــــــــــــــ . (1417ق.). ب. نهایة الحکمة. قم: دفتر انتشارات اسلامی.

طبرسی، فضل بن حسن. (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تحقیق با مقدّمة محمّدجواد بلاغی. تهران: انتشارات ناصرخسرو.

فرید، عبدالوهّاب. (1355). اسلام و رجعت. تهران: چاپ دانش.

قمی، علیّ بن ابراهیم. (1367). تفسیر قمی. قم: دار الکتاب.

کتاب مقدّس. (1380). ترجمة فاضل‌خان همدانی. تهران: اساطیر.

کلینی، محمّدبن یعقوب. (1362). الکافی. تهران: اسلامیّه.

لاهیجی، محمّد بن علی. (1373). تفسیر شریف لاهیجی. تهران: دفتر نشر داد.

لاهیجی، حسن بن عبدالرّزاق. (1375). رسائل فارسی. تهران: میراث مکتوب.

المزی، جمال‌الدّین یوسف. (1406ق.). تهذیب الکمال. تحقیق الدّکتور بشّار عوّاد معروف. بیروت: مؤسسة الرّسالة.

مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1374). تفسیر نمونه. تهران: دار الکُتُب الإسلامیّة.

مجلسی، محمّدباقر. (1404ق.). بحار الأنوار. بیروت: مؤسّسة الوفاء.

مفید، محمّد بن محمد. (1417ق.). اوائل المقالات. تحقیق شیخ ابراهیم انصاری. تهران: دارالمفید للطّباعه و النّشر و التّوزیع.

منبع

نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دین در زمان حکومت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه)
ارسال شده در 26 مهر 1398 توسط مهشيد ايزدي در بدون موضوع

قرآن کریم همه پیامران الهی را از دین ساختگی مبرا می داند و به صراحت مطرح می کند که همه آنها مسلمان بوده اند (آل عمران: 1920 و 67 و 85). ازاین رو، در زمان استقرار حکومت حضرت مهدی (عج) تنها دین روی زمین اسلام است؛ چراکه امام مردم را به دین اصیل که مقبول همه پیامبران (ع) است، دعوت می نماید.

مهم ترین عوامل گرایش و رغبت مردم جهان به اسلام را می توان چنین برشمرد:

1- براساس تصریح روایات، اسلام بر سراسر جهان غلبه پیدا می کند؛ زیرا تمام وسایل ارتباط جمعی و تبلیغاتی در اختیار حضرت و یارانش قرار می گیرد و آن حضرت به صورت منطقی و گسترده، اسلام را در جهان تبلیغ خواهد کرد و مردم جهان با آگاهی و اختیار اسلام را خواهند پذیرفت. همچنین بنابر روایات ائمه (ع)، حضرت مهدی (عج) و پیروانش در ابتدای امر، پیروان سایر ادیان را به خدا، اسلام و اقرار به نبوت حضرت محمد (ص) دعوت می کنند و پیش از مقابله نظامی، اسلام را بر یهود، نصارا، صابئین، ملحدان، مرتدان و کافران شرق و غرب جهان عرضه خواهد نمود.

2- نفوذ کردار و رفتار حضرت، همانند سایر انبیا و اوصیاست. ازاین رو، صداقت در گفتار، منش، رفتار، نگاه محبت آمیز و رسیدگی به مردم، یکی دیگر از عوامل شیفتگی، ارادت و گرایش مردم به حضرت مهدی (عج) و اسلام است. ساده زیستی، کرامت، گذشت، رأفت، رحمت و عبادت فراوان، از دیگر ویژگی های ممتاز حضرت مهدی (عج) است که تأثیر زیادی در جذب انسان ها به اسلام خواهد داشت.

3- آن حضرت برای اثبات حقانیت خود و ابلاغ پیام و اتمام حجت، همانند پیامبران (ص) بر مردم دنیا معجزه ارائه خواهد کرد. این عمل، پرتأثیر ترین برنامه ای است که باعث گرایش عده بسیار زیادی از مردم و پیروان دیگر ادیان به اسلام خواهد بود؛ چراکه انجام این معجزات، در توان سایر افراد نیست.

4- روایات از طریق شیعه و اهل سنت بر نزول و ظهور عیسی بن مریم (ع) در آخرالزمان و هنگام نمازخواندن حضرت مهدی (عج) به قدری است که در حتمیت آن جای هیچ گونه شک و شبهه ای باقی نمی گذارد (ابن طاووس، 1416: 172-173 و 174-175 و 202؛ هندی، 1409: ج7، 187؛ مناوی، 1415: ج6، 17؛ شیبانی، بی تا: ج3، 345 و 367 و 384؛ فیروزآبادی، 1392: ج 3، 326). او همان موعود مسیحیان است و وجودش در کنار امام مهدی (عج) از مهم ترین عوامل گرایش آنها به حضرت مهدی (عج) است. عیسی (ع) زمانی به یاری حضرت می آید که اهل کتاب شمار بسیاری را به خود اختصاص داده اند. وجود ایشان همراه با بینه و خصوصاً نمازگزاردن پشت سر حضرت مهدی (عج)، افق تازه ای پیش روی اهل کتاب خواهد گذاشت؛ چراکه وقتی می بینند پیامبرشان پشت سر شخصی دیگر به شیوه مسلمانان نماز می گزارد، به حقانیت اسلام و حضرت مهدی (عج) باور پیدا می کنند و عده کثیری بلکه تمام یهودیان و مسیحیان غیرمتعصب به حضرت مهدی (عج) ایمان خواهند آورد.

5- علائم و سمبل های مقدس و محترم دین اسلام و سایر ادیان آسمانی، به عنوان میراث در دست حضرت مهدی (عج) است و با نشان دادن این علامت های مقدس، علاوه بر اثبات حقانیت خویش، ایمان مردم را راسخ تر و قوی تر می کند. این سمبل های مقدس مانند تابوت سکینه، خاتم سلیمان (ع)، عصا و حَجَر (سنگ) حضرت موسی(ع)، پرچم رسول اکرم (ص) و… از علامت های مهم ادیان در کتاب های آسمانی شان است که حضرت با آوردن این سمبل های مقدس، حقانیت خویش را اثبات خواهد کرد و دل های مردم را هم راه خود خواهد کرد.

6- از دیگر عوامل تأثیرگزار در گرویدن جامعه به مهدی موعود (عج)، علم سرشار و فراوان حضرت است؛ علمی که از جانب خداوند عطا شده و حضرت از پاسخ دادن به هیچ سؤال کننده ای عاجز نمی ماند. مردان و زنان جامعه آن روز دیگر شبهه و سؤال بی پاسخی نخواهند داشت و حضرت با تواضع و فروتنی، هم راه با روشنگری کامل، پاسخ آنها را خواهد داد.

7- یاران باوفای حضرت مهدی (عج) در سراسر جهان پخش شده و ندای اسلام و حقانیت دین را به گوش جهانیان خواهند رساند. به فرموده ائمه (ع)، آنها افرادی مخلص، جوان، دارای روحیه جوان مردی و با توانمندی زیاد هستند. به فرموده امام صادق و امام باقر (ع) «مردی از اصحاب او _ امام مهدی (عج) _ توانایی چهل مرد را دارد و قلب او از پاره آهن استوارتر است و اگر بر کوه های آهن بگذرند، آن را برکنَند. » این گروه در تمام مراحل با حضرت به تبلیغ دین می پردازند و مردم را از انحراف در دین شان آگاه می سازند.

8- فرضیه مسلمان نشدن انسان های غیرمعاند، منتفی است؛ زیرا با توجه به پویایی جامعه، نمی توان شخص یا اشخاصی را یافت که بلاتکلیف زندگی کند و از سویی این تصور، قدرت نفوذ حضرت را در قلب های مردم زیر سؤال می برد. بنابراین، بر فرض وجود چنین شخص یا تفکری، بدون تردید دچار تعصبات بی مورد شده و خود را در ورطه هلاکت قرار می دهد.

پس از بررسی نظریات یادشده و روایات مطرح شده، به این نتیجه می رسیم که هیچ تعارض و تقابلی بین روایات نظریه اول و دوم، با روایات دیدگاه سوم وجود ندارد و قابل جمع خواهند بود؛ به این صورت که روایات نظریه اول و دوم مربوط به اوایل ظهور حضرت بوده و روایات نظریه سوم، ناظر به زمان استقرار حکومت جهانی است. در این دوره، معرفت و آگاهی مردم و نیز عقل و عقلانیت آنها گسترش پیدا می کند و جهل و نادانی رخت برخواهد بست و وحدت عقیدتی و دینی با محوریت اسلام، محقق می شود. پس از استقرار حکومت جهانی و عدالت محور مهدوی، تمامی ادیان در مدت زمانی کوتاه مسلمان خواهند شد و به سوی یک قبله و به سنت نبی اکرم حضرت محمد(، خدای واحد را عبادت می کنند.

منبع

نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

فواید امام غایب
ارسال شده در 26 مهر 1398 توسط مهشيد ايزدي در امام زمان علیه السلام

فواید وجود امام زمان علیه السلام را می توان به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم نمود. در فایده تکوینی شناخت و عدم شناخت دخالت ندارد، بلکه مسلمان و کافر، همه به طور مساوی از آن بهره مند هستند. ولی در فایده تشریعی، شناخت و معرفت، در استفاده از وجود حجت الهی دخالت مستقیم دارد، هر چه انسان نسبت به وجود امام عصر علیه السلام شناخت کامل تری داشته باشد و به ایشان عشق و علاقه بیشتری نشان دهد، بهره مندی او از وجود ایشان بیشتر است.

...

فواید تکوینی امام زمان علیه السلام
1 - واسطه فیض:
خداوند متعال، نظام دنیا را به گونه ای قرار داده است که بدون وجود امام علیه السلام امکان زندگی روی زمین وجود ندارد، چرا که زمین به برکت امام علیه السلام قرار و آرام پیدا کرده است.

شواهد نقلی این مطلب بسیار است. به عنوان نمونه امام باقر علیه السلام فرمود: «جعلهم الله ارکان الارض ان تمید باهلها; (8) خداوند ایشان را ارکان زمین قرار داده تا اهلش را به اضطراب و تزلزل در نیاورد.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «جعلهم الله ارکان الارض ان تمید بهم;<(9) خداوند ایشان را ارکان زمین قرار داده است، تا این که آن ها را به تزلزل و اضطراب نیندازد.» پس اگر امام نباشد، زمین قرار و آرامش نخواهد داشت. خداوند به وسیله اهل بیت علیه السلام زمین را مستقر ساخته، تا در آن آرامش برقرار شود.

امام صادق علیه السلام وضعیت دنیا را بدون امام و حجت خدا چنین ترسیم می کند: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت; اگر زمین بدون امام بماند فرو می ریزد.» (10) البته باید بدانیم که نه تنها زمین، بلکه آسمان هم به برکت امام علیه السلام نگه داشته شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی که یکایک امامان را به جابر معرفی فرمودند، تصریح کرده اند که:

«بهم یمسک الله السماء ان تقع علی الارض الا باذنه و بهم یحفظ الله الارض ان تمید باهلها; خداوند به وسیله ایشان، آسمان را از این که بدون اجازه او بر زمین افتد، نگه می دارد و به وسیله ایشان زمین را حفظ می کند که اهل خود را به تزلزل در نیاورد.» (11) افتادن آسمان به زمین نشانه به هم خوردن نظام آفرینش است. نه تنها نظام آسمان و زمین به برکت امام باقی است، بلکه بقیه اموری که برای حیات انسان ضرورت دارد نیز متوقف بر وجود امام علیه السلام است.

امام صادق علیه السلام فرمود: «بنا اثمرت الاشجار و انیعت الثمار و جرت الانهار بنا ینزل غیث السماء و ینبت عشب الارض; (12 به سبب ما درختان میوه می دهند و میوه ها به ثمر می رسند و رودها جاری می شوند، و به سبب ما باران از آسمان می بارد و گیاهان و سبزیجات زمین می رویند.»

بنابراین بهره بردن از هر یک از نعمت های الهی، موکول به نعمت وجود امام علیه السلام است و به واسطه وجود مقدس ایشان، همه موجودات زنده (اعم از گیاهان و حیوانات و انسان ها) می توانند زنده و باقی بمانند. این نوع انتفاع از امام علیه السلام متفرع بر شناخت آن حضرت نیست. افراد، چه امام را بشناسد و چه نشناسند، چه تسلیم ایشان بشوند و یا هیچ اعتقادی به ایشان نداشته باشند، به برکت وجود او بر روی زمین سکونت داشته و از نعمت های مختلف آن بهره مند می گردند. (13)

2 - نفوذ روحانی
یک رهبر بزرگ آسمانی خواه پیامبر صلی الله علیه و آله باشد یا امام، علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت می گیرد، یک نوع تربیت روحانی و از راه نفوذ معنوی در دل ها و فکرها دارد که می توان آن را تربیت تکوینی نام گذاشت. در اینجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمی کند بلکه تنها جاذبه و کششی درونی مؤثر است.

در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی می خوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف و آلوده با یک ارتباط مختصر با آن ها به کلی تغییر کرده و مسیر خود را عوض می کردند. این دگرگونی سریع و همه جانبه، آن هم با یک نگاه و تماس مختصر، نمی تواند نتیجه تعلیم و تربیت عادی باشد، بلکه معلول یک اثر روانی نامرئی و یک جذبه ناخودآگاه و قهری است که گاهی از آن به نفوذ شخصیت نیز تعبیر می شود.

داستان برخورد اسعد بن زراره بت پرست با پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار خانه کعبه و تغییر سریع طرز تفکر او و یا داستان سرگذشت زن خواننده ای که هارون او را به گمان خام خود برای منحرف ساختن ذهن امام کاظم علیه السلام به زندان اعزام داشته بود، و منقلب شدن روحیه او در یک مدت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند و داستان های دیگری از این قبیل نمونه هایی از همین تاثیر ناخودآگاه است که می توان آن را شعبه ای از «ولایت تکوینی » پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام دانست.

وجود امام غایب در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از راه اشعه نیرومند و پردامنه ولایت، دل های آماده را تحت تاثیر جذبه معنوی و روحانی خود قرار داده و به تربیت و تکامل آن ها بپردازد.

ما قطب های مغناطیسی زمین را با چشم خود نمی بینیم ولی اثر آن ها را بر روی عقربه های قطب نما مشاهده می کنیم که در دریا راهنمای کشتی و در صحراها و آسمان راهنمای هواپیما و وسائل دیگر است تا در سراسر کره زمین از برکت این امواج مغناطیسی، میلیون ها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده و از سردرگمی رهائی یابند.

آیا تعجب دارد اگر وجود امام علیه السلام در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوی خود، افکار و جان های زیادی را که در دور یا نزدیک قرار دارند هدایت کند، و از تحیر رهائی بخشد؟

نباید فراموش کرد که همان گونه که امواج مغناطیسی زمین روی هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمی گذارد، بلکه روی عقربه های ظریف و حساس قطب نما که آب مغناطیسی خورده اند و یک نوع سنخیت و شباهتی با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کرده اند اثر می گذارد، همینطور جذبه روحانی قطب عالم امکان بر دل های پاکی که با طهارت ظاهری و باطنی، آمادگی پیدا کرده اند، اثر گذاشته و آن ها را به رشد و تعالی می رساند. (14)

فایده های تشریعی امام غایب
این جهت از نعمت بودن امام بستگی به معرفت و شناخت نسبت به ایشان دارد. هر کس بخواهد از این نعمت استفاده کند، باید در مرحله اول امام را بشناسد و سپس تسلیم شده و در امور روزانه خود رضایت و توجه آن حضرت را مد نظر خود داشته باشد. به عبارتی جنبه تشریعی نعمت بودن امام، بدون عمل اختیاری افراد، تحقق نمی یابد. نمونه هایی از فوائد تشریعی امام غایب را بررسی می کنیم:

1 - امیدبخشی:
ایمان به مهدی غایب و انتظار ظهور امام زمان علیه السلام، مایه امیدواری و آرامش دل های مسلمین است و این امیدواری یکی از بزرگترین اسباب موفقیت و پیشرفت در راه رسیدن به هدف می باشد. هر گروهی که روح یاس و ناامیدی خانه دلشان راتاریک نموده باشد و چراغ امید و آرزو در آن نتابد، هرگز روی سعادت را نخواهند دید.

اوضاع آشفته و اسف بار جهان و سیل بنیان کن مادیت و کسادی بازار علوم و معارف و محرومیت روزافزون طبقه ضعیف و توسعه فنون استعمار و جنگ های سرد و گرم و مسابقه تسلیحاتی جهانی، خیرخواهان بشر را مضطرب کرده است، به طوری که ممکن است گاهی در اصل قابلیت اصلاح بشر تردید نمایند. تنها روزنه امیدی که برای بشر مفتوح است و یگانه برق امیدی که در این جهان تاریک جستن می کند، همان انتظار فرج و فرا رسیدن عصر درخشان حکومت توحید و نفوذ قوانین الهی است.

انتظار فرج قلب های مایوس و لرزان را آرامش بخشیده و مرهم دل های زخمدار طبقه محروم می گردد.

نویدهای مسرت بخش حکومت توحید عقاید مؤمنین را نگهداری نموده، در دین پایدارشان می کند.

ایمان به غلبه حق، خیرخواهان بشر را به فعالیت و کوشش وادار می نماید.

استمداد از آن نیروی غیبی، انسانیت را از سقوط در وادی هولناک یاس و ناامیدی نجات می دهد.

ایمان به مهدی موعود، آینده روشن و فرح بخشی را برای مسلمانان بالاخص شیعیان مجسم نموده، روح یاس و شکست را از آنان سلب نموده، به کار و کوشش در راه رسیدن به هدف ترغیبشان می کند.

2 - پاسداری از آئین خدا:
با گذشت زمان و پیدایش سلیقه های مختلف و آمیختن آن ها با مسائل مذهبی و گرایش های متفاوت به سوی برنامه های ظاهر فریب مکتب های انحرافی، و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی مفاهیم آسمانی، اصالت پاره ای از این قوانین از دست رفته و دستخوش تغییرات زیان باری می گردد.

این آب زلال که در قالب دین الهی از آسمان نازل شده، با عبور از مغزهای این و آن، تدریجا بعضی از قوانین آن از مسیر واقعی خارج گردیده و صفای نخستین خود را از دست داده است و این نور پر فروغ و هدایت گر با عبور از شیشه های ظلمانی افکار تاریک و ضیق بشر، بی رنگ و کم فروغ شده است. در این فرض آیا ضروری نیست که در میان جمع مسلمانان کسی باشد که مفاهیم دائمی تعالیم اسلامی را در شکل اصلیش حفظ و برای آیندگان نگهداری کند؟

مگر مجددا وحی آسمانی بر کسی نازل می شود؟ مسلما خیر، موضوع وحی با مساله خاتمیت برای همیشه بسته شد. پس چگونه باید آئین اصیل اسلامی حفظ گردد، جلوی تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته و برای نسل های آینده محفوظ بماند؟ آیا جز این است که باید این کار توسط یک پیشوای معصوم ادامه یابد؟ خواه آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس.

معمولا در هر موسسه مهمی «صندوق آسیب ناپذیری » وجود دارد که اسناد مهم آن موسسه را در آن نگهداری می کنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند، یا هرگاه آتش سوزی در آن جا روی دهد از خطر حریق مصون باشد که اعتبار و حیثیت آن موسسه ارتباط نزدیکی با حفظ آن اسناد و مدارک دارد. (15)

قلب امام و روح بلندش صندوق آسیب ناپذیری برای حفظ اسناد آئین الهی است که همه اصالت ها و واقعیت های نخستین و ویژگی های آسمانی این تعلیمات را در خود نگهداری می کند تا حجت های الهی باطل نگردد.

3 - تصرف امام در کارها:
تصرف امام زمان علیه السلام در کارها به واسطه وکلاء خاص یا عام است. بدیهی است که رئیس و سرپرست قومی لازم نیست که شخصا در امور مداخله کند، بلکه سیره رهبران همیشه بر این منوال بوده که با واسطه در امور دخالت می کردند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام از طرف خود در شهرهائی که حاضر نبودند، نمایندگانی را منصوب می کردند، همچنین ائمه دیگر در زمان خودشان در شهرهای مختلف وکلائی داشتند.

امام غایب; مهدی موعود نیز به این طریق کارهای مردم را سرپرستی می کند و لذا در زمان غیبت صغری وکلاء خاصی را برای رسیدگی به امور مردم معین فرمود و مقام نیابت خاصه را به آن ها عنایت کرد و در زمان غیبت کبری به طور عام فقهاء و علماء عادل را که دانا به احکام الهی هستند برای قضاء و فصل خصومات و حفظ مصالح عامه مسلمین نصب و تعیین فرموده که مراجع امور مسلمانان باشند. (16)

چنانکه در برخی احادیث از امام عصر علیه السلام رسیده است که آن حضرت در توقیع مبارک چنین فرمودند: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله;< (17 در رویدادهای تازه به راویان حدیث ما (علماء و مجتهدین) رجوع کنید، زیرا آنان حجت من بر شما می باشند و من حجت خدا هستم.» و نیز در توقیع دیگر فرموده است: «فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه، مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه (18) مردم از فقیهانی که بر نفس خود مسلط اند و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولای خود می باشند، تقلید کنند.»

پی نوشت ها:

1) بحار الانوار، چاپ قدیم، ج 13، ص 129; کمال الدین، ج 1، ص 253.

2) بحار الانوار، ج 52، ص 92; کمال الدین، ج 1، ص 207.

3) احادیث الامام المهدی (عج)، ج 4، ص 294; کمال الدین، ج 2، ص 322; غیبت، شیخ طوسی، ص 117.

4) مفاتیح الجنان، دعای عدیله.

5) دیوان حافظ، ص 195، غزل 144.

6) فروغ بسطامی.

7) عصاره خلقت، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، ص 85.

8) اصول کافی، کتاب الحجة، باب ان الائمه هم ارکان الارض، ج 1.

9) اصول کافی، کتاب الحجة، باب ان الائمه هم ارکان الارض، ج 1.

10) اصول کافی، کتاب الحجة باب ان الارض لا تخلو من الحجة، ج 10.

11) بحار الانوار، ج 27، ص 120.

12) اصول کافی، کتاب الحجة، باب النوادر، ج 5.

13) آفتاب در عزیمت، سید محمد بنی هاشمی،انشارات میقات، ص 115.

14) حکومت جهانی مهدی علیه السلام، آیت الله مکارم شیرازی، انتشارات مدرسه الامام علی بن ابیطالب، ص 261.

15) همان، ص 257.

16) آخرین تحول با حکومت ولی عصر علیه السلام، نشر کوکب، چاپ چهارم، ص 79.

17) وسائل الشیعه، ج 18، ص 101; احتجاج طبرسی، ج 2، ص 283.

18) وسائل الشیعه، ج 18، ص 95، حدیث 20، باب 10.

منبع

 

نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تدبر در قرآن

آیه قرآن

حدیث نور

حدیث موضوعی

کرامات اهل بیت

آیه قرآن

ذکر ایام هفته

ذکر روزهای هفته

اوقات شرعی

اوقات شرعی

وضعیت آب و هوا

وضعیت آب و هوا

اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

جستجو

آخرین مطالب

  • عرفه
  • اثبات وجود روح
  • امکان و وقوع رجعت از منظر قرآن روایات و عقل
  • دین در زمان حکومت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه)
  • فواید امام غایب
  • شان نزول آیه سقاية الحاج در افضلیت امام علی(علیه السلام)
  • انبیا در فاصله زمانی بین بعثت حضرت عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص)
  • چرا مقام امامت در آیین ما به صورت نسل به نسل از پدر به پسر منتقل شده است؟
  • عید غدیر عید ولایت
  • میلاد امام هادی علیه السلام مبارکباد
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان