وقت ورود در حرم تو هوایی ام
وقت خروج تازه زمین گیر میشوم
بوی بهشت خدا، بوی حسین است و بس…
تقدیر خداوند بار دیگر آفرینشی شگفت را رقم زد و دل انگیزترین جلوه های صفات الهی را در جمال دل آرای شخصیتی بزرگ از تبارعلی(علیه السلام) آفرید. معراج عرفان و شور و عشق او آنچنان شکوهمند وپر رمز و راز بود که زیباترین روح پرستنده، «زین العابدین »لقب یافت و دلدادگی اش به جمال ربوبی در حال سجده موجب شد که او را «سجاد آل محمد(ص)» نام نهند. زمانی که در پنجم شعبان سال 38 هجری قمری دیده به جهان گشود پدرش امام حسین(علیه السلام)نام زیبای علی را برای او برگزید تا اینکه یاد و نام علی(علیه السلام)در خاطره ها زنده بماند و زندگی و محفل انس پدر را رونق فزاینده تر بخشد.
زندگی آن حضرت همراه با حوادث بسیار حساس و مهمی بود; بویژه دوره سی و پنج ساله امامتش که خود نمونه ای متعالی از مبارزات حضرت است. صفات ممتاز و گستره جودی اش در افقی فراتر ازمبارزات و مجاهدتهای اوست. و هیچ بلندنگر تیزپروازی بر ستیغ و بلندای عظمت و بزرگواری او نمی تواند دست یابد; اما تامل ودقت در رفتارها، سخنان و موضع گیریهای او می تواند روزنه ای به حیات معقول و نورانی اش بگشاید و این نوشتار سعی دارد پرتوی کم سواز مبارزات آن امام همام را در چهار زمینه یادآور شود.
الف- حضور در نهضت کربلا
همراهی آن حضرت در واقعه کربلا را می توان اولین تجلی چشمگیر درصحنه مبارزات به شمار آورد. زمانی که قیام خونین ابی عبد الله الحسین(علیه السلام) تحقق یافت، جز دوستان خدا و دلهای مطمئنی کسی دیگریارای همراهی حضرت را نداشت. نمی رسید و آن حضرت بی اعتنا به قدرتها و مظاهر طاغوت جلوه های شگفت از حماسه و ایثار را فرادیدانسانها قرار داد، هنگامی که در روز عاشورا امام حسین(ع)انسانها را به یاری طبید، امام زین العابدین(علیه السلام) با اینکه تنی تب دار و شرایطی سخت و جانفرسا داشت، به یاری پدر شتافت و درپاسخ عمه اش «ام کلثوم » که تصمیم داشت او را باز گرداند، فرمود: «ذرینی اقاتل بین یدی ابن رسول الله(ص)»; رهایم کن وبگذار که در دفاع از فرزند رسول خدا مبارزه کنم.
رویارویی با عبید الله
اهل بیت حسینی(علیه السلام) اگر چه اسیر شدند; اما هیچ گاه ذلیل نشدند.
آنان با عزت ایمانی و شهامت علوی، از خون شهیدان به خوبی پاسداری کردند و به رغم خفقان حاکم بر جامعه، دفاعیه الهی ودشمن شکن خود را، حتی در درون کاخهای ستمگران، قرائت نمودند.
زمانی که امام زین العابدین(علیه السلام) وارد کوفه شد، خطبه ای بلیغ ایراد کرد، به گونه ای که پشیمانی سراپای وجود کوفیان را فراگرفت.
آنگا که در کاخ، عبید الله زیاد، رویاروی او قرارگرفت با منطق رسا بطلان سخنان او را آشکار ساخت. عبید الله درآغاز نام امام را پرسید. گفته شد که او «علی بن الحسین » است.
عبید الله گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ بر خلاف انتظار وتوقع او امام زین العابدین(علیه السلام) فرمود: او برادر من بود که مردم او را کشتند. پس از اینکه عبید الله گفت; بلکه خدا او را کشت،حضرت این آیه را قرائت کرد. «خداوند جانها را به هنگام مرگ می گیرد و همین طور جانهای انسانها را به هنگام خواب »
به این موضوع اشاره کرد که همه امور از قدرت الهی سرچشمه می گیرد.
اما تو و سپاهیان یزید به گناه و ظلم او را به شهادت رساندید.
عبیدالله با شنیدن این جواب خشمگین شد و تصمیم به کشتن امام گرفت; حضرت زینب(س) به دفاع برخاست. و آنگاه که امام زین العابدین(علیه السلام) از عمه اش خواست تا آرام بگیرد، رو به عبید الله زیاد کرد و فرمود: مرا به کشتن تهدید می کنی. «اما علمت ان القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده » مگر نمی دانی کشته شدن درراه خدا سیره و شعار ما و شهادت مایه کرامت و ارجمندی مااست؟
منطق رسای امام در شام
مردم شام، پایتخت یزید، قلبهاشان آکنده از کینه و دشمنی آل علی(علیه السلام) بود. تبلیغات زهرآگین، سالها قلب و جانشان را از حقایق دور کرده و از آنان پیکرهای بی تپش ساخته بود که با هیچ آوای حقی آشنایی نداشتند و آن روز که فردی از سلاله پیامبر(ص) وارث تمامی خوبی ها، بر شهرشان گام گذاشت، بر منبر مسجد جامع دمشق قرار گرفت، و گلواژه های حقیقت را نثارشان کرد، شور و حالی درجمع پیدا شد و همانجا نام علی(علیه السلام) دلهایی را به خویش جذب کرد.
به گونه ای که یزید مجبور شد مسوولیت شهادت ابی عبد الله(علیه السلام) ویارانش را به عبید الله زیاد نسبت دهد همان شیوه مکرآمیزی که سردمداران کفر هنگام خشم حق طلبان انجام می دهند و همین حماسه به شکلی دیگر در کاخ یزید مطرح شد و یزید در رویارویی با امام زین العابدین(علیه السلام) پرسید: حاضری با فرزندم خالد کشتی بگیری؟ حضرت فرمود: «کاردی را به او بده و کاردی را به من،آنگاه با هم مبارزه کنیم.» یزید از آن همه قدرت روحی امام شگفت زده شد و گفت: حقا که فرزند علی بن ابی طالب هستی!
ب- ظلم ستیزی با دعا
دومین محور مبارزات امام زین العابدین(علیه السلام) سخنان آن بزرگوارپیرامون ظلم ستیزی است. فردی که به نیایشهای آن بزرگوار فکرکند، به خوبی می فهمد که چگونه باید از ستمگران بیزاری بجوید وبه یاری مظلومان بشتابد و در این راه حرکت خود را بر اساس امامت امامان راستین قرار دهد. به عنوان نمونه فرازهایی ازدعاهای آن حضرت را مرور می کنیم:
نکوهش ستم
«خدایا! از تو پوزش می خواهم اگر پیش روی من به کسی ستم شود ومن او را یاری نکنم، یا نعمتی به من ارزانی شود و سپاس آن رابه جا نیاورم، یا گناهکاری از من غذر خواهد و عذر او رانپذیرم، یا نیازمندی چیزی بطلبد و او را بر خود مقدم ندارم،یا حق مرد با ایمانی بر گردنم آید و آن را بزرگ نشمارم. »
ستیز با ظالم
«خدایا! بر محمد و آل او درود فرست و در مقابل کسی که بر من ستم روا دارد، دستی (برای جلوگیری از ستم) و در مقابل کسی که با من ستیزه جوید، زبانی (برای روشن ساختن حق) و بر آن که بامن دشمنی کند، پیروزی عنایت فرما و در مقابل آن که در باره من حیله پیشه کند، راه چاره و در برابر آن که بر من آزار رساند،توانایی عطا کن و بر آن که به من ناسزا گوید یا از من عیبجویی کند، قدرت تکذیب و در برابر آن کس که مرا تهدید کند، امنیت عنایت فرما.»
معرفی امامت راستین
امام سجاد(علیه السلام) در دعای روز عرفه، امام راستین را به مسلمانان معرفی می کند و به جایگاه والای آن متوجه می سازد، آنگاه می فرماید:
«پروردگارا! برپاکیزه ترین افراد خاندان پیامبر دورد فرست که آنان را برای اجرای اوامر خود برگزیده ای و خزانه علم ونگهدارنده دین و جانشین در زمین و حجت خویش بربندگانت قراردادی و به خواست و اراده ات آنان را از هر پلیدی و ناپاکی پاک ساختی و وسیله ارتباط با خود و راه بهشت خویش کردی ».
امام(علیه السلام) در بخشی دیگر از همین دعا می فرماید: «بار خدایا! تو دین خودرا در هر زمان و روزگاری به وسیله پیشوایی کمک فرموده ای که اورا راهنمای بندگان و مشعل هدایت در شهرها قرار داده ای، پس ازآنکه او را با وسیله ارتباط غیبی، به خود ارتباط دادی و او راسبب خوشنودی خویش کردی و فرمانبری از او را واجب نمودی و ازنافرمانی او بیم دادی و به فرمانبری فرمانهایش و پذیرش نهی اودستور دادی و فرمودی که هیچ کس از او پیشی نگیرد و هیچ فرد ازپیروی او پس نماند.»
ج- مبارزه با عالمان درباری
«محمد بن مسلم زهری » که از دانشمندان دینی آن عصر به شمارمی آمد، در زمان حکومت «عبد الملک مروان » جذب دربار شد و تاآخر عمر با دربار بنی امیه همکاری نزدیک داشت. امام سجاد(علیه السلام)در نامه ای او را توبیخ و سرزنش کرد. به فرازهایی از آن پیام توجه کنید:
1- در آغاز نامه خطاب به او می نویسد: تو در حالتی قرارگرفته ای که هر کس از این وضع تو اطلاع یابد سزاوار است به حال تو ترحم کند.
2- بدان کمترین چیزی که کتمان کردی و سبکترین چیزی که بر دوش گرفتی، این است که وحشت ستمگر را به آرامش تبدیل کردی و چون به او نزدیک شدی و دعوت او را اجابت نمودی، راه گمراهی را برای او هموار ساختی.
3- آنگاه که چیزهایی به تو دادند که حق تو نبود، گرفتی و به فردی نزدیک شدی که هیچ حقی را به کسی باز نگردانده است وهنگامی که تو را به خود نزدیک ساخت، هیچ باطلی را برطرف نکردی و کسی را که دشمن خداست، به دوستی خویش گزیدی.
4- اینک از تمام منصبهای خویش کناره گیری کن تا به پاکان وصالحان پیشین ملحق شوی.
5- نزدیکترین وزیران و قوی ترین یارانشان به قدری که تو فسادآنها را در چشم مردم صلاح جلوه دادی، نتوانسته اند به آنان کمک کنند.
د- تربیت شاگردان مجاهد
پس از این که امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید، خفقان شدیدی بر جامعه حاکم گشت. به گونه ای که «مسعودی » می نویسد: «علی بن الحسین(ع)، امامت را به صورت مخفی و با تقیه شدید و در زمانی دشوار عهده دار گردید.» به این جهت امام(علیه السلام) به تربیت انسانهایی همت گمارد که بتوانند با روشنگری و توضیح معارف الهی مسیر اسلام راستین و تشیع سرخ علوی را استمرار بخشند. یکی از این شاگردان «یحیی بن ام طویل » است که در مسجدپیامبر(ص)، در مدینه، برای مردم سخن می گفت و طرفداران ستمگران را این چنین مخاطب قرار می داد:
«ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم. میان ما و شمادشمنی آشکار و همیشگی است. هر کس به امام علی(علیه السلام) دشنام دهد،لعنت خدا بر او باد و ما از آل مروان و آنچه غیر خدامی پرستید، بیزاریم. به همین جهت «حجاج ابن یوسف » دستهاو پاهای او را قطع کرد و این شاگرد مکتب عشق با شهادت، که هنرمردان خدا است، دنیا را وداع کرد.»
اصولا شخصیت امام زین العابدین(علیه السلام) به عنوان نمونه ای متعالی از مبارزه علیه حکومت اموی مطرح بود مردم او را با همین جهت گیری می شناختند. در همین راستا نام و یاد آنان از نظر خلفای بنی امیه جرم محسوب می شد وکسانی که آن حضرت از آنان ستایش و یا تعریف می کرد، به زندان افکند از «بیت المال » محروم می ساختند.» چنانکه فرزدق شاعرهمین عاقبت و فرجام را یافت و او که فقط شعری در مدح علی بن الحسین(علیه السلام) خواند به زندان افتاد و نامش از دیوان مالی حذف شد.
بدین خاطر بود که دشمنان نتوانستند حضرت سجاد(علیه السلام) را تحمل کنندو در سال 95 هجری قمری، در سن پنجاه و هفت سالگی، به دست هشام ابن عبد الملک و به نقلی ولید ابن عبد الملک به شهادت رسید و باغروب غمگینانه خویش جهان تشیع را عزادار ساخت.
اهداف سیاسی حماسه عاشورا
اندیشمندان مسلمان حادثه عظیم عاشورا را از ابعاد گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، عبادی، عرفانی، تاریخی و… مورد تحلیل و بررسی قرار داده اند و هر یک در خور شأن و مقام خود، آموزه هایی را برای پویندگان راه حسینی به ارمغان آورده اند. امّا آن چه بیش از همه حادثه عاشورا را پر فروغ تر و جاویدان تر می سازد، «بعد سیاسی» آن است که بسیاری از انسان ها را متحوّل و انقلابی ساخته و جلو خودکامگی بسیاری از زمامداران فاسد را گرفته است.
از اهداف سیاسی حماسه عاشورا می توان به تشکیل حکومت، نفی سکولاریزم، عدالت خواهی، ظلم ستیزی، مبارزه با علت فساد، زنده کردن روح مقاومت اسلامی در جامعه، عدم پذیرش ذلّت، برگرداندن روحیه حق گرایی و احیای روحیه شهادت طلبی اشاره کرد.
در این مطلب سعی برآن است تا به بخشی از اهداف سیاسی این حماسه جاویدان اشاره شود. امید است که مورد توجه و عنایت پویندگان راه ولایت و عاشقان حسینی قرار گیرد.
تشکیل حکومت
اولین مولّفه سیاسی قیام امام حسین(ع)، تشکیل حکومت اسلامی بود. آن حضرت به صراحت می فرمود:
« آل ابوسفیان لیاقت حکومت را ندارند و از جدّم رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را در بالای منبر من دیدید او را بکشید، ولی مردم مدینه او را بالای منبر دیدند و نکشتند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق (بدتر از معاویه) گرفتار نموده است.»
حضرت اباعبداللّه (ع) هم چنان که بر عدم شایستگی آل ابوسفیان برای خلافت پافشاری می نمود، بر لیاقت و شایستگی خود به امر حکومت و خلافت اصرار داشت و هرجا مناسب می دید، شایستگی خود را برای تشکیل حکومت اعلام می نمود و مردم را به پذیرش حکومت و رهبری عادل دعوت می کرد.
امام (ع) ضمن دعا برای مردم کوفه که تصمیم گرفته بودند ایشان را برای رسیدن به حقشان، یعنی تشکیل حکومت یاری کنند، فرمودند:
«نامه های مسلم بن عقیل را که مشعر به اجتماع هماهنگی شما در راه نصرت و یاری ما و مطالبه حق ما بود، دریافت نمودم، از خداوند مسئلت دارم که آینده همه ما و شما را ختم به خیر به گرداند و در این اتحاد و اتّفاق به شما پاداش بزرگ عنایت فرماید. »
هم چنین در نامه ای به مردم بصره نوشتند:
«… و نحن نعلم انّا احقّ بذلک الحقّ» «ما یقین داریم که در مسئله حکومت و خلافت از همه شایسته تر هستیم. »
از سخنان گهر بار امام حسین (ع) استفاده می شود که ایشان خود را شایسته ترین و جامع ترین فرد برای رهبری می دانست و آمادگی خود را برای تشکیل حکومت اصیل اسلامی اعلام می کرد؛ و هر چند نتواند این حکومت را تشکیل دهد، اما با قیام خود در بلند مدت، زمینه ی تشکیل یک حکومت اصیل اسلامی را فراهم نمود.
نفی سکولاریزم
معاویه و پسرش یزید عملاً تفکر «سکولاریستی» را رواج می دادند، به عنوان نمونه وقتی که معاویه بر خلافت نشست، بلافاصله به عراق آمد و در سخنرانی خود به مردم اخطار نمود که من با شما سرنماز و روزه نمی جنگیدم، بلکه می خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم.
مرحوم علّامه طباطبایی (ره) در مورد این سخن معاویه، می گوید:
«معاویه با این سخن اشاره می کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقرّرات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه ی نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست و البته روشن است که چنین حکومتی سلطنت و پادشاهی است نه خلافت و جانشینی پیامبر خدا(ص).»
امام حسین (ع) با قیام خونین خود نشان داد که مرز سیاست از دیانت جدا نیست ودر اسلام بین این دو هم گرایی و هماهنگی وجود دارد و هر وقت در رأس حکومت، زمامداران و حاکمانی فاسد قرار گیرند که لیاقت منصب حکومت و کشور داری را ندارند، باید علیه آن ها شورید و از منصب حکومت عزل کرد.
عدالت خواهی
سالار شهیدان تلاش می کرد تا تبعیض و بی عدالتی را از جامعه مسلمانان ریشه کن کند و عدالت و مساوات را در میان مردم برقرار سازد. از دیدگاه بلند آن حضرت، زمامدار مسلمانان باید در رفتار، گفتار و انتخاب کارگزارانش شیوه ای عادلانه پیش گیرد و در جهت گسترش عدل و داد قدم بردارد.
سیدالشهداء(ع) بر این باور تأکید می کرد و می فرمود:
«فلعمری ما الامام الّا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط الدائن بدین الحقّ الحابس نفسه علی ذات اللّه» «به جان خودم سوگند! امام نیست مگر کسی که بر اساس کتاب خدا حکم کند؛ برای عدالت قیام کند؛ متدیّن به دین حق باشد و جان خود را در راه خدا گرو بگذارد. »
مرام عدالت گستری آن حضرت و یاران باوفایش در همه جا اعلان و مشخص شده بود. حضرت مسلم بن عقیل ـ سفیر آن امام(ع) ـ وقتی در دار الاماره کوفه با حاکم ستمگر یزید (عبیدالله بن زیاد) روبرو شد، به این هدف والای قیام اشاره کرد و از ایجاد عدالت سخن گفت.
ابن زیاد وقتی از مسلم بن عقیل پرسید: برای چه به کوفه آمدی و مردم را به انقلاب دعوت می کنی؟ او پاسخ داد:
«فاتیناهم لنأمر بالعدل و ندعو الی حکم الکتاب» «آمده ایم تا امر به عدالت کرده و به قانون کتاب خدا دعوت کنیم. »
ظلم ستیزی
ستم پذیری آسیب مهمی برای دین داری مردم است که موجب می شود جبّاران و ستمگران بر جامعه حاکم شوند، امّا اگر انسان ها با عزّت زندگی کنند قطعاً خط سیر جامعه سراز ستم و بی عدالتی در نمی آورد. امام حسین (ع)در این باره فرمود:
« آن چه جبّاران را بر شما مسلط ساخته این است که شما از مرگ گریزان هستید و به این زندگی ننگین ناپایدار دل بسته اید. جمعی مانند بردگان بی اراده و مقهور هستند و گروهی گرسنه و مغلوب و ستمگران به دلخواه در امور مملکت تصّرف می کنند. شگفتا که سرزمین اسلام قبضه کسانی است که یا خائن و ستم کار هستند و یا باج گیر و نابکار و یا حکمران بی رحم و بی انصاف. »
حضرت اباعبدالله (ع) پس از ممانعت «حربن یزید ریاحی» از حرکت ایشان به کوفه یا مراجعت به مدینه در خطابه ای فرمود:
« آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری به عمل نمی آید؟! در حالی که مؤمن باید حق جو و طالب دیدار خداوند باشد و من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و خستگی و کسالت نمی دانم. »
مبارزه با علت فساد
سید الشهداء(ع) با قیام جاویدان خود قلب فساد را نشانه رفت. آن حضرت لحظه ای با یزید پلید به مجالست و مصالحت ننشست؛ زیرا وی غیر از معاویه بود. یزید فردی بی شخصیت، میمون باز، شراب خوار و بی کفایت بود که برای برچیدن سفره توحید از ابتدا سفره بان آن را هدف قرار داده بود و چاره ای نبود جز آن که با پیکان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه رود. شهید بزرگوار آیت اللّه مرتضی مطهری(ره) می گوید:
«چنان چه دعوت کوفیان برای قیام در کار نبود و حتی اگر معاویه بیعتش را از امام حسین(ع) بر می داشت و او را به حال خود رها می کرد، امام حسین(ع) دست از یزید بر نمی داشت. »
زنده کردن روح مقاومت اسلامی در جامعه
قیام امام حسین(ع) و یارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت به بنی امیه تا حدّ زیادی از بین برد ؛ به طوری که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندین قیام در حجاز و عراق علیه امویان هستیم. قیام هایی که هر یک نشان گر رشد غیرت دینی جامعه اسلامی و پیام آور عزّت مسلمانان می باشد.
ناگفته پیداست که مهم ترین کار کرد قیام حضرت سید الشهداء(ع) حفظ بقای اسلام بود. بنی امیه در زمان خلافت یزید در پی ویران کردن بنیادهای دین پیامبر(ص) یعنی، توحید، نبوت، نماز، روزه و… بودند، ولی امام (ع) با حماسه خونین خویش چهره کریه بنی امیه را فاش کرد و با از بین بردن مشروعیّت و مقبولیّت بنی امیه، بقای اصول اعتقادات و مسلّمات دین را تضمین نمود. از این رو وقتی «ابراهیم» پسر «طلحة بن عبیداللّه» در شام از امام سجاد(ع) پرسید: اگر در جنگ جمل جدّت پیروز شد، حالا چه کسی پیروز شده است؟ امام (ع) در پاسخ او فرمود:
«اذا اردت ان تعلم من غلب و دخل وقت الصّلاة فاذّن ثمّ اقم » « اگر می خواهی بدانی چه کسی پیروز شده است، هنگام فرا رسیدن وقت نماز، ابتدا اذان بگو و سپس نماز را اقامه کن. »
این سخن نشانگر آن است که هدف نهضت حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) در درجه اول حفظ اسلام و استمرار شهادت به توحید و نبوت بر مأذنه های مساجد بود، زیرا اگر این مولّفه های مهم از صفحه جامعه محو می شد، دیگر چیزی از اسلام باقی نمی ماند.
عدم پذیرش ذلّت
شخصیت هر انسانی در گرو عزّت و سربلندی اوست. از این رو خداوند متعال اجازه نداده است که هیچ مؤمنی تن به ذلّت دهد.
پیامبر اکرم (ص) در این زمینه می فرماید:
«من اذلّ نفسه فی طاعة اللّه فهو اعزّ ممّن تعزُّ بمعصیة اللّه» «هر کس نفس خود را در راه اطاعت خدا خوار کند، عزیزتر از کسی است که با نافرمانی خدا به عزّت برسد. »
تمام عزّت و سربلندی امام حسین (ع) در بندگی و اطاعت او از خداوند بود. او در روز عاشورا زیر باران تیر دشمن، برترین عبادت الهی، یعنی نماز را در اول وقت برگزار کرد و شب عاشورا از حضرت ابوالفضل (ع) درخواست کرد تا از دشمن مهلت بگیرد و انگیزه خود را از این مهلت خواهی چنین بیان کرد:
«امشب را نماز بخوانیم و به درگاه خداوند دعا و استغفار کنیم. خدا می داند که من نماز خواندن برای او و تلاوت کتابش و زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم.»
«قیس بن اشعث» از امام حسین(ع) خواست تا با یزید بیعت کند، حضرت فرمود:
«لا واللّه لا اعطیکم بیدی اعطاء الذّلیل و لا افرّ فرار العبید» «به خدا سوگند! چون افراد ذلیل با شما دست ذلّت نمی دهم و مانند بردگان فرار نمی کنم. »
صبح عاشورا که دو سپاه نابرابر در مقابل هم قرار گرفتند فرمانده ی لشکرها مشخص شدند، امام حسین (ع) با جمعی از یاران خود به سوی لشکر کوفیان رفت تا با آنان اتمام حجت کند. آن حضرت خطبه خواند و سخنرانی کرد و در بخشی از آن فرمود:
«بیدار باشید که زنازاده فرزند زنازاده مرا بین دو چیز مجبور کرده است؛ بین مرگ و ذلّت، امّا ذلّت و خواری از ما دور است»
برگرداندن روحیه حق گرایی
نیم قرن از رحلت آخرین فرستاده الهی حضرت محمد مصطفی(ص) نگذشته بود که حوادث و وقایعی پیش آمد که تصور آن هم جان سوز است. ظهور و بروز جریان «جعل احادیث»، سازمان دهی جریان های انحرافی مثل «مرجئه» و احیای ارزش های قومی و تعصّبات قبیله ای و دامن زدن به تفاخر و طعن قبایل نسبت به یکدیگر و بسنده کردن به آن چه که از طرف بنی امیه به اسم اسلام به خورد جامعه داده می شد، از نمونه های بارز از بین رفتن روحیه حق گرایی در جامعه مسلمین بود.
چنانچه امام حسین(ع) فرمود:
«چنین وضعی برای ما پیش آمده است که می بینید. جداً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتی ها آشکار گردیده و نیکی ها و فضایل از محیط ما رخت بر بسته است. مردم در زندگی پست و ذلت باری به سر می برند و صحنه زندگی همچون چراگاهی سنگلاخ و کم علت و به جایگاه سخت و دشواری تبدیل شده است! آیا نمی بینید که دیگر به حق عمل نمی گردد و از باطل خودداری نمی شود؟ در چنین محیط ذلّت بار و آلوده ای، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزردگی نمی دانم. این مردم بردگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست. حمایت و پشتیبانی شان از دین تا آن جاست که زندگیشان همراه با رفاه و آسایش باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گیرند، دین داران کم هستند.»
احیای روحیه شهادت طلبی
اعتقاد به مکتب شهادت در قیام حسینی تا آن جاست که آن حضرت عشق خود را به مرگ در راه خدا این گونه ابراز می داشت:
«خطّ الموت علی ولد آدم مخطّ القلادة علی جید الفتاة و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف» «مرگ بر انسان ها همچون گردن بند برگردن دختران جوان است و من به دیدار نیاکانم آن چنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف چنان مشتاق بود. »
امام حسین (ع) آرمان شهادت طلبی را از ارکان قیام جاودانه خود می دانست و در ضمن یک دعوت عمومی از تمامی آزادگان این مهم را بیان می کرد که:
«من کان باذلاً فینا مهجته و موطّناً علی لقاء اللّه نفسه فلیرحل معنا فانّی راحلٌ مصبحاً ان شاءاللّه تعالی» «هر کس حاضر است تا در راه ما از خون خویش بگذرد و جان خود را در راه لقای پروردگار نثار کند، آماده حرکت با ما باشد که من صبحگاهان حرکت خواهم کرد ان شاءاللّه تعالی. »
حسین بن علی(ع) با آگاهی به شهادت راه کربلا را پیش گرفت و دیگران را هم آگاه ساخت. چنان چه آن هنگام که «ام سلمه» از سفر آن حضرت اظهار ناراحتی کرد، فرمود:
«من می دانم در چه ساعتی و در چه روزی کشته خواهم شد و می دانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و یاران من کدام افراد کشته می شوند! »
نتیجه گیری
پیام آشکار عاشورا این است که در همه صحنههاي زندگی، بايد براساس شناخت و بینش حرکت کنیم و با یقین و اطمینان از حقانیت راه و روش و شناخت خودی و بیگانه، در راه قدم گذاریم.
به راستی امام حسین(ع) یک الگوی مناسب برای نهضت جهانی مقاومت است كه منحصر به زمان و مکان و گروه خاص نیست و دشمنان اسلام عقيده دارند كه اگر عاشورا را از فرهنگ مردم حذف کنیم راههای نفوذ را باز کردهایم.
سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگی را به بشریت آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگی را نگاشت و ارزش های اسلامی و انسانی را دوباره زنده کرد. از آن پس تا به امروز هر انسان آزاده ای راه سالار شهیدان را در پیش گرفته و با اقتدا به آن امام همام(ع) در مقابل ظلم ایستاده و مرگ سرخ را برگزیده است. تا هم خود را ماندگار سازد و هم جامعه را از آلودگی پاک کند و تا این روحیه در خلق و خوی بشر بوده و هست هیچ ظلمی پایدار نمانده و هیچ ظالمی ماندگار نخواهد ماند، همان گونه که بنی امیه پس از شهادت حضرت ابا عبداللّه الحسین (ع) و یارانش، ریشه کن گردیدند.
چرا فقط براى امام حسين عليه لسلام روز اربعين تعيين شده و براى امامان ديگر و حتى پيامبر اكرم مراسم روز اربعين نداريم؟
1. فداكارىهاى امام حسين عليهالسلام، دين را زنده كرد و نقش او در زنده نگه داشتن دين اسلام، ويژه و حائز اهميت است. اين فداكارىها را بايد زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دين اسلام است. گرامىداشت روز عاشورا و اربعين، در حقيقت زنده نگه داشتن دين اسلام و مبارزه با دشمنان دين است.
2. مصيبت حضرت امام حسين عليهالسلام، براى هيچ امام و پيامبرى پيش نيامده است. مصيبت امام حسين عليهالسلام، از همه مصيبتها بزرگتر و سختتر بود. اگر عامل ديگرى هم در كار نبود، همين عامل كافى است كه نشان بدهد چرا براى امام حسين عليهالسلام بيش از امامان ديگر و حتى بيش از پيامبر اسلامصلىاللَّهعليهوآله عزادارى مىكنيم و مراسم متعددى برپا مىكنيم.
3. در ماه محرم سال 61ق. امام حسين عليهالسلام، فرزندان، خويشان و ياران آن حضرت را كشتند و اسيران كربلا را به كوفه و شام بردند و همين اسيران داغديده، روز اربعين شهادت امام حسين عليهالسلام و يارانش، به كربلا رسيدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجديد شد و آن روز، روز سختى براى خاندان پيامبر بود.
4. دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسين عليهالسلام، قصد نابود كردن دين اسلام را داشتند. دشمنان امام حسين عليهالسلام تلاش كردند تا حادثه كربلا، به كلى فراموش شود و حتى كسانى را كه براى زيارت امام حسين عليهالسلام مىآمدند، شكنجه مىكردند و مىكشتند. در زمان متوكل عباسى، همه قبرهاى كربلا را شخم زدند؛ مزرعه كردند و مردم را از آمدن براى زيارت قبر امام حسين عليهالسلام، منع كردند. شيعيان هم براى مقابله با اينها، از هر مناسبتى استفاده مىكردند كه يكى از اين مناسبتها، حادثه روز اربعين است.
5. يكى از نشانههاى مؤمن، زيارت امام حسين عليهالسلام در روز اربعين است. از حضرت امام حسن عسكرى عليهالسلام روايت شده است كه علامتهاى مؤمن پنج چيز است؛ پنجاه و يك ركعت نماز فريضه و نافله در شبانهروز، زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن، پيشانى بر خاك نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن1 و يكى از وظايف شيعيان را اهتمام به زيارت اربعين بر شمردهاند.
ای کاش که مرغ بام افلاک شوم
با گریه برای فاطمه پاک شوم
ایوان نجف شبی بمیرم، اما
بین الحرمین کربلا خاک شوم